بدانیم

#بدانیم...

دعای مادر

از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
دیدگاه ها (۳)

# داستان_شب...زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .او...

#فال_روزانه...#فال_حافظ... سه شنبه 28 فروردین 97فال روزانه م...

#تصاویر_پس_زمینه...#تصاویر_جـالب..#عاشقانه_ها...

#تصاویر_پس_زمینه...#تصاویر_جـالب..#عاشقانه_ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط