بابایی

بابایی




ویو جین:


آروم گذاشتمش رو تخت و پتو رو روش کشیدم اتاق به خاطر شب تاریک بود و فقط نور کمرنگ چراغ خواب رو صورت خوشگل سوجین افتاده بود نشستم رو تخت کنارش آروم شروع کردم به نوازش کردن پیشونی و سرش و بوسه ی روی موهاش زدم لباسای من خیلی براش گنده بود اما بازم شلوارکش چون خیلی کوتاه بود زانوش پیدا بود هنوزم یه اثر کمی از زخمش روی پوست سفید و لطیفش باقی مونده بود آروم خم شدم و زخمش رو بوسیدم که تو خودش جمع شد انگار که قلقلکش اومده باشه ساعتو نگاه کردم دیدم که سه و نیمه و من نیم ساعته دارم قربون صدقش میرم دست خودم نبود نمی‌تونستم ازش چشم بردارم بیخیال اینا شدم و رفتم لباسای سوجین که پرت کرده بود رو مبل و مرتب تا زدم و گذاشتم یه گوشه بعدش لباس خودمم عوض کردم و یه شلوارک و تیشرت پوشیدم و رفتم تو رخت خواب آروم سوجین رو کشوندمش تو بغلم و عطر دخترونه و عروسیکش رو وارد ریه هام کردم بعدش شروع به نوازش کردن و بوسیدنش و کم کم خوابم برد

(ساعت پنج صبح)


ویو جین:

با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم به سوجین نگاه کردم دیدم هنوزم خوابه زود گوشیم رو جواب دادم که بیدار نشه
-بله باشه باشه الان میام. اه دوباره از بانک بود گفتن که باید زود برم اونجا دوباره یه مشکلی پیش اومده به ساعت نگاه کردم دیدم پنج صبحه خیلی زود بود اما مجبور بودم برم سوجین رو آروم از تو بغلم در آوردم رفتم لباسامو عوض کردم میخواستم برم که چشمم افتاد به سوجین الان اگه بیدار بشه ببینه من نیستم خیلی می‌ترسه هوف چیکار کنم آخه آهان نامجون اون این روزا تو این ساعت بیدار میشه کتاب میخونه سوجین رو میبرم پیشش تا وقتی بیدار شد نترسه این بهترین فکره آروم بغلش کردم و رفتم دم در اتاق نامجون در زدم و رفتم تو

نامی. بله کیه
-منم
نامی. هیونگ تو این وقت صبح اینجا چیکار می‌کنی
- یه کار بانکی دوباره برام پیش اومد باید همین الان برم اما میترسم اگه سوجین بیدار بشه و ببینه من نیستم بترسه واسه همین گفتم بیارمش پیش تو
نامی. خوب کاری کردی بزارش بغل من تو برو
- باشه ممنونم بیا
نامی. خداحافظ
- خداحافظ

ویو نامجون:

جین سوجین رو گذاشت تو بغلم خودش رفت به کارش برسه منم داشتم کتاب می‌خوندم کتاب رو گذاشتم کنار بیشتر سوجین رو کشوندم تو بغلم و پیشونیش رو بوسیدم و موهاشو آروم آروم نوازش کردم خوابم نمی برد واسه همین نشستم و زل زدم بهش خیلی ناز خوابیده بود نمی‌تونستم ازش چشم بردارم هوای اتاق کم کم داشت سرد میشد منم برای اینکه سردش نشه پتوی خودم رو کشیدم روش و محکم تر بغلش کردم تا گرمش بشه که تو خواب دستاشو دور گردنم حلقه کرد فکر کنم تو خواب فکر می‌کنه من جینم از کیوتیش خندم گرفت منم سعی کردم باهاش بخوابم اما نمی‌تونستم پس دوباره کتاب رو در آوردم و شروع کردم به خوندن دیگه زمان از دستم در رفت چند ساعت گذشت که متوجه شدم سوجین تو بغلم داره تکون میخوره بهش نگاه کردم که دیدم بیدار شده

نامی. عزیزم چیزی میخوای بیدار شدی
&(نفهمیده تو بغل نامجونه و فکر می‌کنه جینه) بابایی
نامی. (خندش گرفت اما تظاهر کرد که جینه) جونم عزیزم
&آب می‌خوام(هنوزم چشماش بستست و تو بغل نامجونه)
نامی. بیا خوشگلم
&مرسی(آب و میگیره و میخوره)
نامی. بده من لیوانو (لیوان رو از دستش میگیره و می‌زاره رو میز)
&شب بخیر بابایی(بیشتر خودشو تو بغلش جا می‌کنه و سرش رو می‌زاره رو سینش)
نامی. شبت بخیر عزیزم

ویو نامی:

خیلی کیوت بود فکر کرده بود من جینم منم چیزی نگفتم که مضطرب نشه وقتی دیدم خوابیده منم خوابم میومد سرم رو آروم گذاشتم رو سر کوچولوش و و با عطر تنش خوابم برد

(ساعت یازده صبح)

ویو هوپی:

ساعت نه از خواب بیدار شدم صبحونه رو حاضر کردم الان دیگه همچی حاضره رفتم که اعضا رو بیدار کنم اولش رفتم تو اتاق جین هیونگ که اون و سوجین رو بیدار کنم که دیدم اونجا نیستن اولش نگران شدم بعدش گفتم حتما کار پیش اومده رفتن یا شایدم سوجین بی تابی کرده پس بیخیال شدم و رفتم اتاق شوگا هوف سخت ترین کار بیدار کردن شوگاست رفتم پیشش آروم تکونش دادم دیدم بیدار نمیشه محکم تر تکونش دادم

هوپی. شوگا شوگا هیونگ بیدار شو
شوگا. اه چیه چرا نمیزاری بخوابم
هوپی. بلند شو بیا برای صبحونه
شوگا. خوب خیلی خوب باشه تو برو منم میام
هوپی. باشه

نفر بعدی جیمین بود بعدش به ترتیب کوک و تهیونگ اونارو هم بیدار کردن میخواستم برم پایین که یادم افتاد نامجون هیونگ رو بیدار نکردم رفتم تو اتاقش با چیزی که دیدم شاخ در آوردم



🫀 ببخشید کیوتام بابت تاخیر و اینکه برین حال کنید طولانی نوشتم البته دیالوگ خیلی کم بود و بیشتر ویو بود راستی تصمیم گرفتم که همین سبک رو حفظ کنم البته شاید در آینه دو سه تا کلاسیک بنویسم اما هنوز قصدش رو ندارم🫀
دیدگاه ها (۳۰)

باباییرفتم تو اتاق و دیدم که نامجون و سوجین تو بغل هم خوابید...

بابایی-دختر قشنگم تو هنوزم ناراحتی عشقم؟& نه خوبم (اما حالش ...

بابایی-خوشگلم تو حوصله سر نرفته؟&چرا-بیا اینجا&چشم(می‌ره پیش...

بابایی-بیا بغلم ببینمت دخترم&باشه(رفت و نشست رو پاهاش)-چیکار...

⁶ویو سوجینبه سمت در رفتم بعد از باز کردنش با جعبه مواجه شدم ...

عشق خون آلود پارت یک

وقتی که دوستش داشتی اما... پارت 3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط