من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت

من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت

من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ...

من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت

وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ...

اینکه چیزی نیست ،گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت

هیچکس ای کاش در دنیا به تو حسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت

کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم می رفت وقت دیدنت
دیدگاه ها (۱)

ساعت شنی به من یاد دادبایدخالی شوی تا پُر کنی . . .تا پُر کن...

دوستت میدارم و نزد دلم دُردانه ایبی تو در تاریکی ام ، تو چلچ...

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت . . .مرا وقتی تماشا می کنی عشق است...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط