ازدواج از پیش تعیین شده پارت

ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۸)
*من نمیدونم همیشه رابطمون رو مثل دوتا دوست میدیدم
&خب دیگه بسه بریم آماده بشیم
*اوکی
رفتیم لباس پوشیدیم و راه افتادیم به سمت شهربازی( عکس لباساشون پست بعدی)رسیدیم اونجا
&من میرم بلیط بگیرم
*اوکی من همینجا وایستادم
همونجوری یه جای خلوت منتظر کوک بودم یهو یک پسر امد نزدیکم 
% هی خانم خوشگله میای خونمون (یه مارمولک دارم سیگار میکشه😂)
*آقا لطفا مزاحم نشو
% این چه حرفیه من مزاحم نیستم مراحمم
همونجوری که داشت بهم تیکه مینداخت کوک امد سمتش بهش حمله ور شد و تا میتونست کتکش زد بعدش یه تفنگ از توی جیبش در آورد و مرده رو زد دستمو گرفت و بردم سمت ماشین درو باز کرد و منو گذاشت تو ماشین خودشم نشست درو قفل کرد
*ت....تو الان چیکار کردی
&باور کن میخواستم بهت بگم ا.ت
*چیو
& یه ارث هست که نسل به نسل توی خواندان ما میچرخه
*یعنی چی
&من رئیس مافیا هستم
* منو طلاق بده
&ا.ت داری چی میگی
*خواهش میکنم من نمیتونم باتو زندگی کنم این جوری هرروز یه ترس دارم
&یعنی از من می‌ترسی
*اره تو الان یه آدمو کشتی
&اون به خاطر تو بود بعدشم من تورو دوست دارم بهت آسیب نمیزنم
*من ازت نخواستم بخاطر من کاری انجام بدی من ازت متنفرم
&بعدا از زدن این حرف پشیمون میشی
راه افتاد و باسرعت زیاد داشت میرفت اما توی راه خونه نمی‌رفت
*کجا میری
&خودت میبینی
رسیدیم به یه عمارت بزرگ درو برای کوک باز کردن
*اینجا کجاست
&خونمون از این به بعد اینجا زندگی می‌کنیم تازه اینجا امن هست پر بادیگارد و ندیمه فقط خودمون هستیم (عکس عمارت پست بعدی)
*بهت که گفتم میخوام ازت جدا بشم
&متاسفم بیبی گرل اما نمیشه تو دیگه مال منی
*کوک به خودتوبیا تو داری زندگی منو نابود میکنی من عاشقت نیستم چرا نمیفهمی
&خب کاری نداره که تورو عاشق خودم میکنم بعدشم من یه زندگی عالی بهت هدیه میدم
بدون هیچ حرفی منو از ماشین برد پایین دستمو محکم گرفت و منو برد تو خیلی بزرگ و قشنگ بود همه ندیمه ها تعظیم کردن بهمون منو برد دم در یه اتاقی خودشو خم کرد جوری که صورتش جلوی صورتم قرار بگیره و گفت
&فکر فرار به سرت نزنه مگه نه تنبیه میشی لباسات همه توی کمد هستن برو یه دوش بگیر منم کارمو انجام میدم و زود میام پیشت
*رفتم داخل حموم کل تایم دوش گرفتم داشتم به یه راه فرار فکر می‌کردم که با صدای  تق تق در به خودم امدم
&بیبی زود بیا بیرون میخوام بریم یه جایی
*باشه الان میام
.........
دیدگاه ها (۱۵)

ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۹)حولمو پوشیدم و رفتم بیرون کوک...

ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۱۰)دفعه اخرت باشه بامن اینجوری ...

ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۷)& خب دیگه بریم صبحانه بخوریم ...

ازدواج از پیش تعیین شده( پارت۶)(فردا صبح)از خواب بیدار شدی ا...

عشق مافیاییp2

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط