هاناکی

«هاناکی»
«پارت۲۵»




ات: معذرت می‌خوام ولی میخوام تنها با جین سو حرف بزنم
تهیونگ: باشه ولی اگه حالت بد شد قول بده بهم زنگ بزنی
ات: باشه
ات و هه جین سوار ماشین شدن ولی تهیونگ بازم نگران عطر بود برای همین یه نفرو دنبالشون فرستاد
تهیونگ..... تا الان اون ساید جدی ات و ندیده بودم وقتی جدی میشه خیلی جذاب میشه
تهیونگ یهو به خودش اومد
تهیونگ: تهیونگ معلومه چت شده تا الان به ساید جدی اون گفتی جذاب؟
واوووو اصلاًم اینجوری نیست ا..... اصلاً ساید کیوتش جذاب‌تره
تهیونگ دستشو کشید روی صورتش
تهیونگ..... بیشتر ریدم که
تهیونگ داشت با خودش ور می‌رفت که گوشیش زنگ خورد گوشیشو از توی جیبش درآورد شماره پدرش روی صحفه بود
تهیونگ: بله پدر
پ/ت: ته یونگ د یه جا رو زدیم فکر می‌کنیم که ات اونجاست تو هم بیا آدرس و...
تهیونگ: پدر ما ات و پیدا کردیم یونا دزدیده بودش
پ/ت: یونا..... خدا را شکر که پیدا شد ولی منظورت از ما کیان؟
تهیونگ: چیزی نیست
پ/ت: خوبه پس ما نمی‌ریم
تهیونگ:همین کارو بکنید
و گوشیو قطع کرد
__________&_&______________ا


ات و هه جین رسیدن پیش جین سو
ات: سلام
جین سو: تو هنوز حالت کاملاً خوب نشده چرا اومدی اینجا؟
ات؛ من خوبم هه جین می‌تونی چند دقیقه بیرون منتظر بمونی؟
هه جین: باشه حتما
هه جین رفت بیرون ات با نگاه غمگینی به جین سو نگاه کرد
ات: تو واقعا می‌خوای پدر خودتو بکشی
جین سو: یعنی بگی انتقام مادرو نگیرم
ات: من اینو نگفتم
جین سو: پس چی چیکار کنم منتظر بمونم تا اون عوضی هر کاری دلش میخواد با زندگی بقیه بکنه؟
ات: تو هر چی هم از پدر متنفر باشث نمیتونی اونو بکشی
جین سو: پس چیکار کنم
ات: باید یه کاری کنیم که دیگه نتونه هر کاری دلش میخواد بکنه
جین سو: واضح بگو میخوای چیکار کنی
ات: اولین کاری که باید بکنیم اینه که یه تیم جمع کنیم تا کارامونو انجام بدن
جین سو: من اینکارو میکنم
ات: خوبه فردا تیمو بیار اینجا
جین سو: باشه ولی نمی‌خوای به تهیونگ چیزی بگی
ات: چرا برگشتم میگم
ات از خونه جین سو خارج شد و با هه جین سمت عمارت خودشون رفتن
هه جین: میتونی بهم بگی به جین سو چی گفتی؟
ات: باید به تهیونگ هم بگم وقتی دارم بهش میگم تو هم بیا


_______________________________________________________________ا

سلام سیسی ها سال نو مبارک 💜
ببخشید دیر گذاشتم ولی سعی میکنم جبران کنم تو این چند روز و اینکه
بهم انرژی بدین مخصوصا فسیل های پیج دوستون دارم
بای تا شب😘💜
دیدگاه ها (۳)

«هاناکی» «پارت۲۶»ات: باید به تهیونگ هم بگم وقتی دارم میگم تو...

«هاناکی» «پارت۲۷»⟨⟨سلام ات منم اگه دار این نامه رو می‌خونی ی...

«هاناکی»«پارت ۲۴»و همون چیز همیشگی یعنی گل و خون و توی دستاش...

با تاخیر تولد شوگولی مون مبارک🥳

سناریو وقتی ازشون متنفری و اونا تو رو عاشق خودشون میکنن 😍نام...

تبلیغات رمان نفرین شده ات : من ! ... می تونم ؟ رزی : دختره ی...

من عاشق شدمپارت(21)☆☆☆☆☆☆☆☆☆(ته ها به یه خرابه میرسه که هه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط