امروز اخرین روز پاییز بود و من جوجه هایم را شمردم یکی کم

امروز اخرین روز پاییز بود و من جوجه هایم را شمردم. یکی کم بود همانکه عاشق گربه همسایه شده بود، همانکه نه از پنجه می ترسید نه از دندان تیز، همانکه هر چقدر نصیحتش می کردم جوجه بودنش را جدی نمیگرفت و گلوله کاموا را به سمت گربه هل میداد و کرم های باغچه را با او شریک میشد...
بی زحمت ای همسایگان عزیز گربه هاتان را بشمارید اگر یکی کم بود،خاطرتان جمع که من به دنبال نشانی اش نیستم. شما هم نباشید فقط می توان گفت تمام روز های پاییز که ما سردمان بوده انها زندگی کرده اند.....
دیدگاه ها (۶۵)

به علت همزمانی تولدم با نذری دادن های محرم ۶ صبح برام تولد گ...

جسارت اجرایی کردن ایده هات رو داشته باش وگرنه جهان همیشه پرب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط