ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۵۵ فصل ۳ )


با جيغ جيغ هاي دخترونه اي به زور چشمامو باز کردم
خواب الود پلک زدم.
اين.. صداي فرده؟
متعجب به ساعتم نگاه کردم
۷ صبح..
با بداخلاقي اخم کردم
فرد با نفرین عین این پیرزنا گفت: دختره ی چشم سفید.. پاشو دیگه دلمون ..پوسید لنگ ظهر شد. همه رفتن... فقط ما موندیم..دغ کنی که دغم دادي دختر.. خواب الود به کنارم نگاه کردم.
جاي جیمین خالي بود.
يادم نمياد ديشب کی خوابم برده بود اما آخرین چیزی که
یادمه نبض گرفتن جیمین بود.
واقعا چرا نبضم رو گرفت؟
خواب دیده بود مردم؟ میترسید حالم خوب نباشه؟
چرا؟ من که خوبم..
اصلا چرا باید چنین خوابی ببینه؟ چرا باید نگران مرگم
باشه؟
دلشوره گرفته بودم..
یه چیزی هست که بهم نمیگه... یه چیز مهم..
فرد:الي مُردي؟
جیمین با غیض گفت: فرررد
فرد با غیض و حرص گفت: بي فرد بشي تو..انقدر پشت این دختره در نیا.. اصلاً تو که باهاش قهری به تو چه؟ خودش ما رو کشیده اینجا بعد گرفته خوابیده..
و بلند گفت: هووی. پاشو میخوایم بریم جنگل بدیم حیوانات
موذي بخورنت..
لبخند زدم.
جیمین با غیض گفت بسه ..فرد. انقدر حرف نزن..
و درمونده و :گفت خسته ام کردیا
فرد مظلومانه عین بچه ها گفت: اوخ.. بمیرم برات..خسته شدي؟ ببشید..
کسل بلند شدم رفتم از پنجره توري چادر نگاشون کردم جیمین رو صندلي نشسته بود و جدي دست زیر چونه زده بود و به فرد نگاه میکرد
فرد نرم لپ جیمین رو کشید و با ناز گفت بیا بوست کنم
خوب شي..
و نرم گونه جیمین رو بوسید.
داشتم از خنده غش میکردم و به زور جلوي خودمو گرفتم
تا بلند نخندم
فرد : خوب شدي عشق من؟
جیمین همونجور جدي نگاش کرد.
فرد با شیطنت گفت بگم الا بیاد بوست کنه خوب بشي؟
لبمو گاز گرفتم و حس کردم سرخ شدم.
جیمین با غیض دندوناشو به هم فشرد و زد توشکم فرد و با حرص و اروم گفت: نمك نريز.
دیدگاه ها (۵)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۶ فصل ۳ )فرد بلند خندید و گفت خیله خ...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۷ فصل ۳ )سعي کردم نخندم و رفتم سمت د...

( ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۴ فصل ۳ )درمونده پالتومو در آوردم و...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۵۳ فصل ۳ )تو اغوش شوهر من..به زحمت سي...

( ظهور ازدواج )( پارت۳۸۷ فصل ۳ )با بغض گفتم الا : گلوله خور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط