با تو نه برای من غروری ماند

با تو نه برای من غروری ماند،
نه حواسی،
نه دلی.
با تو هر چقدر هم که پا در کفش رفتن میکنم،
باز هم نمی روم.
با تو هر چه حواسم را جایی دور پرت میکنم،
خودم را حتی راهی جاده می کنم و دور می شوم،
و دور میشوم
باز هم دنبال تو در چشمان هر غریبه ای می گردم.
با تو دلم تنگ می شود،
آنقدر تنگ که می ترسم راه نفس بر من ببندد.
با تو هر چه سراغ غرورم را می گیرم،
صدایش را نمی شنوم.
تو مرا از همیشه تنهاتر کرده ای؛
آنقدر تنها که برای خودم را دیدن هم باید پناه بیاورم به چشمان تو،
 که نیست،که نمی بیند مرا!
دیدگاه ها (۱)

نفس تنگی گرفته اند روزهایم ...هیچ دارویی هم انگار اثر نمی کن...

یاباب الحوائج....

گناهش گردن ِ خودت . . .اِمروز روزه بودم که حسرت ِ تو را خورد...

تسلیت به بازماندگان

دل تنگ که میشوم ، دل تنگ نگاهت که میشوم ، دل تنگ صدایت که م...

#نیایش_شبانهخدای خوبم ؛ ای عاشقانه‌ترین شعر هستیگفتی فاصله‌ا...

#نیایش_شبانهخدای خوبم ؛ ای عاشقانه‌ترین شعر هستیگفتی فاصله‌ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط