اکیپ ۵ نفره پارت ۱۶

هلووو... من اومدم....
#آیبیکه
که یهو الیف اومد وسط و گفت:اووو...که اینطور شما پرورشگاهی هستین.
یاسمین داد زد و گفت:سانا نه کزم/به تو چه دختر
الیف:چی شد...حقیقت تلخه دیگه...
همه جمع شده بود اوعجان و سارپ و دوروک و لیلا ک تولگا و مامانم و ما و اون دختره الیف
آسیه:سن بیزه کارشما/تو توی کار ما دخالت نکن
الیف:دوس دارم...
آسیه داد زد:فضول محله
الیف اومد جلو ی یک سیلی به آسیه زد‌
مامانم اومد وسط و جداشون کرد. بعد الیف هم گفت:دیله کز/دختره دیوونه
و بعد رفت. خاله شنگول پرسید:اسمش چی بود؟
بعد عمر و برک هم اومدن.
سارپ:الیف
اوعجان:آخه پسر فامیلی هم داره دیگه.
سارپ:اونو نمی دونم
عمر:الیف اسماعیلی.
شنگول:آفرین پسرم‌. پادشاه من
قیافه اوعجان و سوسن دیدنی بود. خلاصه بگذریم..
زنگ خورد و رفتیم بالا
#اوعلجان
در کلاس
رفتیم بالا و دیدیم که استاد عذرا اومده
استاد عذرا:بچه ها تکلیف تون رو نوشتین؟!
اوعلجان:کدوم تکلیف رو می گین استاد. آخه از اونجایی که ما ۳ تا تکلیف داشتیم.
استاد عذرا:تکلیف همدردی.
سوسن:استاد میشه همگی فردا بیاریم چون معلومه هیچکس ننوشته.
استاد عذرا:باشه...ولی فرادا دیگه هر کی نده ۰ می گیره.
یاسمین و لیدیا و سارپ و عمر و برک و اوعلجان و سوسن:چشم
استاد عذرا:خب عمر و سوسن بلند شین و از کتاب خانه این لیست کتاب ها رو بیارین.
سوسن و عمر بلند شدن و رفتن.
لیلا:می بینی داداش.
تولگا هم پوزخند زد.
#عمر
در کتابخانه
رفتیم کتاب خانه که همون جا دیدم سوسن با خودش میگه:آی خدایا...اصلا چرا من دخترم...
اومدم رو میزی که سوسن رو به روش وایستاده بود نشستم و گفتم
عمر:چرا نمی خوای دختر باشه!؟
سوسن:به خاطر دل درد و سردردم!
عمر:عادت ماهانه؟
سوسن:اوج/آره
عمر:آها اوکی!
بعد کلی پارگی بلاخره کتاب ها رو پیدا کردیم...........ادامه دارد⭐️💦
#یازگی #آسیه #اونور #دوروک #اونیاز #آسدور #لیزگه #سوسن #ییعیت #عمر #ییعلیز #سوسعم #ملیس #آیبیکه #رجب #برک #رجمل #آیبر #ایلول #یاسمین #برکعلی #تولگا #یاستول #نیلسو #جمیله #تولجم #جیهان #اوعلجان #دیلارا #الیف #خواهران_و_برادرانم #سریال_ترکیه_ای #سریال
حمایت لوطفا😑🥳
یعنی لیاقت یه لایک نداره زیبا؟!💫🫂
باییی....🤌🏻🇹🇷