پارت
پارت31
جیمین:منم میمونم
نوا:پس منم میمونم
جیمین:نه تو نباید بمونی محیط بیمارستان برات خوب نیست
نوا:نه منم میمونم اگه تو میخوای باشی
جیمین:نوا...گفتم که نه...سانا نوارو با خودت ببر خونه ما اینجا میمونیم
سانا:باشه...نوا بیا بریم
نوا:باش....
ویو نویسنده
نوا و سانا به طرف در خروجی حرکت کردن و از بیمارستان خارج شدن...سانا توی ماشین بغض کرد و بعد از چند مین بغضش شکست...
نوا:هی هی سانا بزن بغل
سانا کنار خیابون نگه داشت و نوا جاشو با سانا عوض کرد...
نوا شروع کرد به رانندگی
نوا:هی دختر چرا گریه میکنی؟
سانا:نوا نمیخوام حال بدشو ببینم...ولی یکی دیگرو دوست دارم...هق...چیکار کنمم
نوا:هی هی آروم باش یه لحظه
سانا:تقصیر منه نوا همش تقصیر منه
یهو نوا کنار خیابون نگه داشت و رفت توی یه سوپرمارکت و کلی خوراکی خرید...
[ لواشک ، چیپس ، پفک ، پفیلا ، تخمک ، انرژیزا ، پاستیل ، آبمیوه ]
وبعد برگشت و وسایلو توی ماشین گذاشت و سوار شد و به سمت خونه حرکت کرد...
وارد خونه شدن...لباساشونو عوض کردن و فیلمی گذاشتن...خوراکی میخوردن و خوش میگذروندن...یهو به یه صحنه عاشقانه رسیدن...
پسرک:تو ماه شباش تار و طگلانیه منی عزیزکم...
یهو نوا شروع کرد به گریه کردن
نوا:هققق تا حالا جیمین همچین چیزی بهم نگفته هققققق
سانا:یا حضرت قابلمه سوکجین
نوا همونجور که الکی گریه میکرد مشتی از پفیلا برداشت و توی دهنش گذاشت...سانا احساس میکرد یه هیولا کنارش نشسته....
وبالاخره فیلم تموم شد
نوا:وای من گشنمهههه
سانا:پس این همه خوراکی کی خورده
نوا:الان زنگ میزنم عغذا بیارن برامون...چی میخوری؟
سانا:رامیون
نوا:منم
_______________________________________________
پس از سالهااااااااااا پارت جدیددددد حمایت کنیددددد🌒
جیمین:منم میمونم
نوا:پس منم میمونم
جیمین:نه تو نباید بمونی محیط بیمارستان برات خوب نیست
نوا:نه منم میمونم اگه تو میخوای باشی
جیمین:نوا...گفتم که نه...سانا نوارو با خودت ببر خونه ما اینجا میمونیم
سانا:باشه...نوا بیا بریم
نوا:باش....
ویو نویسنده
نوا و سانا به طرف در خروجی حرکت کردن و از بیمارستان خارج شدن...سانا توی ماشین بغض کرد و بعد از چند مین بغضش شکست...
نوا:هی هی سانا بزن بغل
سانا کنار خیابون نگه داشت و نوا جاشو با سانا عوض کرد...
نوا شروع کرد به رانندگی
نوا:هی دختر چرا گریه میکنی؟
سانا:نوا نمیخوام حال بدشو ببینم...ولی یکی دیگرو دوست دارم...هق...چیکار کنمم
نوا:هی هی آروم باش یه لحظه
سانا:تقصیر منه نوا همش تقصیر منه
یهو نوا کنار خیابون نگه داشت و رفت توی یه سوپرمارکت و کلی خوراکی خرید...
[ لواشک ، چیپس ، پفک ، پفیلا ، تخمک ، انرژیزا ، پاستیل ، آبمیوه ]
وبعد برگشت و وسایلو توی ماشین گذاشت و سوار شد و به سمت خونه حرکت کرد...
وارد خونه شدن...لباساشونو عوض کردن و فیلمی گذاشتن...خوراکی میخوردن و خوش میگذروندن...یهو به یه صحنه عاشقانه رسیدن...
پسرک:تو ماه شباش تار و طگلانیه منی عزیزکم...
یهو نوا شروع کرد به گریه کردن
نوا:هققق تا حالا جیمین همچین چیزی بهم نگفته هققققق
سانا:یا حضرت قابلمه سوکجین
نوا همونجور که الکی گریه میکرد مشتی از پفیلا برداشت و توی دهنش گذاشت...سانا احساس میکرد یه هیولا کنارش نشسته....
وبالاخره فیلم تموم شد
نوا:وای من گشنمهههه
سانا:پس این همه خوراکی کی خورده
نوا:الان زنگ میزنم عغذا بیارن برامون...چی میخوری؟
سانا:رامیون
نوا:منم
_______________________________________________
پس از سالهااااااااااا پارت جدیددددد حمایت کنیددددد🌒
- ۲.۰k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط