آنالی چطور اینارو به بیمارا میدن
#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕
آنالی: چطور اینارو به بیمارا میدن؟
کوک: مجبورن میخورن.
آنالی:اینقدر که حالم ازش بهم خورده بود درجا ریختمش توی سطل اشغال.
آنالی:چند دقیقه صبر کن الان میام.
از اتاق خارج شدم و به سمت رستورانی که کنار تیمارستان بود رفتم و غذا گرفتم و دوباره وارد تیمارستان شدم و به سمت اتاق جونگ کوک رفتم و وارد اتاق شدم.
به طرفش رفتم و غذا رو سمتش گرفتم.
کوک:برای منه؟
آنالی:به جز منو تو کس دیگه ای اینجا هست؟
کوک:نه
آنالی:خب پس بگیرش.
کوک:عام ممنون(سرد
آنالی:روی صندلی نشستم و سرمو کردم توی گوشی.
آنالی: شرکت داری؟
کوک: وقتی خودت میدونی چرا میپرسی(سرد
آنالی:چون میخوام از زبون خودت بشنوم.
کوک:خب که چی شنیدی.
آنالی:من فقط یه دکترم نه پلیسم نه چیز دیگه ای از کارایی که تو شرکتت کردی هم خبر ندارم فقط اومدم درمانت کنم پس لطفاً باهام همکاری کن چون اگه بخوام درمانت کنم باید درباره زندگیت بدونم.
کوک:من چی؟(سرد
أنالی:منظورت چیه؟
کوک:من نباید از کسی که درمانم میکنه چیزی بدونم؟(سرد
آنالی:فک کنم تو تا خودم بیشتر از زندگیم بدونی چون اینجا آزادی نمیدونم چرا وقتی میتونی بری اینجا موندی.
کوک:تو از کجا مطمئنی که من ازادم؟
آنالی: همه بیمارای اینجا لباس مخصوص دارن ولی تو هر روز یه لباس میپوشی.
سیگارات با بقیه سیگارا فرق داره.
پس معلومه کلی آدم پشتته حتی پلیسایی که آوردنت اینجا.
کوک:هه تو هیچی نمیدونی(سرد
آنالی: پشت خط قرمز وایستادم و لب زدم: چه بدونم چه ندونم فقط قراره درمانت کنم.
همونطور که وایستاده بودم جونگ کوک از روی تخت همونطور که سیگارشو تو دستش بود بلند شد و به سمتم اومد.
سرشو کنار گوشم آورد که بدنم مور مور شد.
کوک:بهتره خودتو ............
ادامه دارد............∆
𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟕
آنالی: چطور اینارو به بیمارا میدن؟
کوک: مجبورن میخورن.
آنالی:اینقدر که حالم ازش بهم خورده بود درجا ریختمش توی سطل اشغال.
آنالی:چند دقیقه صبر کن الان میام.
از اتاق خارج شدم و به سمت رستورانی که کنار تیمارستان بود رفتم و غذا گرفتم و دوباره وارد تیمارستان شدم و به سمت اتاق جونگ کوک رفتم و وارد اتاق شدم.
به طرفش رفتم و غذا رو سمتش گرفتم.
کوک:برای منه؟
آنالی:به جز منو تو کس دیگه ای اینجا هست؟
کوک:نه
آنالی:خب پس بگیرش.
کوک:عام ممنون(سرد
آنالی:روی صندلی نشستم و سرمو کردم توی گوشی.
آنالی: شرکت داری؟
کوک: وقتی خودت میدونی چرا میپرسی(سرد
آنالی:چون میخوام از زبون خودت بشنوم.
کوک:خب که چی شنیدی.
آنالی:من فقط یه دکترم نه پلیسم نه چیز دیگه ای از کارایی که تو شرکتت کردی هم خبر ندارم فقط اومدم درمانت کنم پس لطفاً باهام همکاری کن چون اگه بخوام درمانت کنم باید درباره زندگیت بدونم.
کوک:من چی؟(سرد
أنالی:منظورت چیه؟
کوک:من نباید از کسی که درمانم میکنه چیزی بدونم؟(سرد
آنالی:فک کنم تو تا خودم بیشتر از زندگیم بدونی چون اینجا آزادی نمیدونم چرا وقتی میتونی بری اینجا موندی.
کوک:تو از کجا مطمئنی که من ازادم؟
آنالی: همه بیمارای اینجا لباس مخصوص دارن ولی تو هر روز یه لباس میپوشی.
سیگارات با بقیه سیگارا فرق داره.
پس معلومه کلی آدم پشتته حتی پلیسایی که آوردنت اینجا.
کوک:هه تو هیچی نمیدونی(سرد
آنالی: پشت خط قرمز وایستادم و لب زدم: چه بدونم چه ندونم فقط قراره درمانت کنم.
همونطور که وایستاده بودم جونگ کوک از روی تخت همونطور که سیگارشو تو دستش بود بلند شد و به سمتم اومد.
سرشو کنار گوشم آورد که بدنم مور مور شد.
کوک:بهتره خودتو ............
ادامه دارد............∆
- ۵.۵k
- ۰۶ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط