روانیدوستداشتنیمن

#روانی_دوست_داشتنی_من

P:16

( ویو ا.ت)

سوهی اومد تو چادر و گفت
سوهی: وای ا.ت سوهو چیشد؟

یهو چشمش به فلیکس افتادو خفه شد
سوهی : چیزه......
ا.ت: خب اول خبر بد یا اول خبر بد؟
سوهی: هردوشون که بده
ا.ت: به تو ربطی نداره انتخاب کن

سوهی با نگاهی که توش چرا با این دوست شدم موج میزد گفت
سوهی: خبر بد
ا.ت: خب سوهو از این به بعد تو بیمارستان ما کار میکنه و خبر بدم اینه که می‌خاد پرستار فلیکس بشه

سوهی همینجوری به چشمای گرد نگاهم می کرد و فلیکسم ریز ریز می‌خندید

سوهی: الان.....یعنی......اون.....اینجا.....کار.....میکنه؟
ا.ت: یس
سوهی: بگو نزاشتی فلیکس رو بگیره
ا.ت: نزاشتم
سوهی: آخيش پس من برم
ا.ت: میخای امشب تو این چادر بمونی فیلم ببینیم؟

انگار از خداش بود که سریع قبول کرد
سوهی : ارههههه

و مستقیم رو پتو هایی که تا کرده بودم لش کرد و همرو بهم ریخت

به سمتش حمله ور شدم و محکم زدم به باسنش
سوهی:هوی یابو چته؟
ا.ت: اصلا احساس قریبی نکنیا
سوهی: باشه
ا.ت: یعنی من تورو.....
خواستم ادامه بدم که سریع دستشو رو دهنم گزاشت و به فلیکسی اشاره کرد که داشت می‌خندید

ا.ت: شانس آوردی
سوهی: باشه بابا

پرتش کردم اون ور پتو هارو پهن کردم
بهد خودم وسط دراز کشیدم و گوشیو دستم گرفتم

ا.ت: چه ژانری؟
فلیکس سوهی: ترسناک
بهشون نگاه کردمو گفتم
ا.ت: جانم هماهنگی

فلیکس و سوهی خنده ای کردن و به سمتم اومدن
فلیکس سمت چپم و سوهی سمت راستم دراز کشید
هر دو منتظر فیلم بودن
بعد چند دقیقه یه فیلم انتخاب کردمو گزاشتم ببینیم

هر دوتاشون منو چسبیده بودن و داشتن میریدن تو خودشون
منم انگار نه انگار همینجوری نگاه میکردم

نیم ساعت گذشته بود و ما داشتیم تو سوکت فیلمو نگاه میکردیم که یهو جنه پرید جلو تصویر

جیغ جنه یه طرف و جیغ سوهی و فلیکس یه طرف دیگه

عین خر عر عر میکردن که بلند شدم بالشتمو زدم تو صورتشون

ا.ت: خفه شین دیگه این این طرفی عرعر میکنه اون اون طرفی

دیدم دارن همینجوری نگام میکنن که دوباره دراز کشیدم و فیلمو گزاشتم

خلاصه بعد دو ساعت فیلم با یه پایان چرت تموم شد

فلیکس: الان تموم شد؟
سوهی: ما دوساعت فیلم دیدیم که آخرش همشون بمیرن؟
فلیکس: دو ساعت از زندگیم هدر رفت
سوهی: من دوساعت شاشمو بخاطر این نگه داشتممممم

و با سرعت به سمت بیرون چادر رفت
منو فلیکس همینجوری نگاش کردیم و وقتی فهمیدیم چی شد هرکدوم یه طرف پرت شدیم و مشغول خندیدن شدیم
ا.ت: ایی دلم وای اشکم در اومد وای شاشم گرفت

فلیکسم با خنده گفت

فلیکس: فعلا دست شویی تا اطلاع ثانوی پرهه


پایان پارت ۱۶🌲
دیدگاه ها (۱)

#روانی_دوست_داشتنی_من P:17(ویو ا.ت)خلاصه وقتی سوهی اومد یه ...

ادامه پارت ۱۷رومو برگردوندم که دیدم یه پسره قد بلند خوش تیپ ...

ادامه پارت ۱۵( نگین نفهمیدین کیه😐)ا.ت: اها دوباره مشغول چرخی...

#روانی_دوست_داشتنی_من P:15(ویو ا.ت)وقتی به چادر رسیدیم دستمو...

یووو داستان جدید

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط