روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت

زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت


چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم

آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت


روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت


او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
دیدگاه ها (۳)

دیشب که خفته بودی، در بستر خیالم<می سوخت از تمنّا، پا تا ز س...

‌امروز امروز استامروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشیاز مح...

وای اگر چاپ شود قصه ی بوسیدن ما..وای اگر خواب شود حسرت بیدار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط