رازیست در این سینه که عنوان شدنی نیست

رازی‌ست در این سینه که عنوان شدنی نیست
می‌میرم ازین درد که درمان شدنی نیست

حرف دلم آن بود که با خلق نگفتم
بغضی‌ست در این ابر که باران شدنی نیست

در حسرت خود سوختم و باد نیامد
گیسوی تو انگار پریشان شدنی نیست

گفتی چه شد آن آدم سابق؟ چه بگویم...
شیخی که تو را دید، مسلمان شدنی نیست

صدبار دلم سوخته از دست تو، اما
ای وای بر این دل که پشیمان شدنی نیست


#حسین_دهلوی
دیدگاه ها (۰)

زن ، مردی ثروتمند نمی خواهدیا خوش چهره و یا حتی شاعر !او مرد...

با توام آااااای ! پدر سوخته بازی کافی ستهی خرابم کنی و باز ب...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

### فصل دوم | پارت هفتم نویسنده: Ghazal درِ اتاق که بسته ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط