ماکس وبر و نهادمندسازی دین
💬ماکس وبر و نهادمندسازیِ دین
در بخشي از کتابِ «جامعهشناسیِ دین» که در بالا تصویرش آورده شده است، ماکس وبر از «هرروزینهسازی/عادیسازیِ» veralltäglichung دین میگوید. از نظرِ وبر، جامعه یا «اجتماعِ» دینی نتيجهیِ آن فرآیندي است که در آن (یا خودِ پیامبر یا پیروانِ دینِ او) این اصول و عقاید را که شأني الهیاتی دارد، به جهتِ تثبیت و تداومِ آنها، وجههای قانونی-حقوقی میبخشند و آن را قانونیسازی (legalize) میکنند. این یعنی اینکه دین، که در زمانِ ظهورش خصلتي هستیشناختی (ontological) دارد، بسته به مکان و زمان و اقتضایِ شرایط و سلیقه و ذهنیتِ هر قومي، در هر جغرافیا، خصلتي ایدئولوژیک (ideological) به خود میگیرد و آن هالهیِ معنویتاش را از دست میدهد و هر کسي با قیچیِ خودش لباسِ دین را برش میدهد و میدوزد. پس این گذار از دينِ هستیشناختی به ديني ایدئولوژیک است که روندِ هرروزینهسازی/عادیسازی را رقم میزند. در چنین حالتي، این شأنِ حقوقیِ (legal) دین است که بر شأنِ هستیشناختیِ آن (نسبتِ اصیلِ انسان با هستی) میچربد. از این به بعد دین را باید لابهلایِ تبصرهها و قانونِ اساسیِ کشورها یافت نه در جايي دیگر. مثلاً شاید دینِ اسلام (هستیشناسانه ontologically) فقط یکی و واحد (منحصراً خودِ پیامبر) باشد، ولی در تمامیِ ممالکِ اسلامی و از طریقِ هرروزینهسازی (پیروانِ آن پیامبر) کثیر و فراوان میشود و میگردد. و همین پدیدهیِ هستیشناختیِ واحد وقتي خودش را در کثرتي از پدیدهها جلوهگر میسازد، آنوقت باید گفت که شاهدِ هرروزینهسازی/عادیسازیِ دین هستیم که البته این امر اتفاقي ناگزیر است.
پ.ن: این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.
در بخشي از کتابِ «جامعهشناسیِ دین» که در بالا تصویرش آورده شده است، ماکس وبر از «هرروزینهسازی/عادیسازیِ» veralltäglichung دین میگوید. از نظرِ وبر، جامعه یا «اجتماعِ» دینی نتيجهیِ آن فرآیندي است که در آن (یا خودِ پیامبر یا پیروانِ دینِ او) این اصول و عقاید را که شأني الهیاتی دارد، به جهتِ تثبیت و تداومِ آنها، وجههای قانونی-حقوقی میبخشند و آن را قانونیسازی (legalize) میکنند. این یعنی اینکه دین، که در زمانِ ظهورش خصلتي هستیشناختی (ontological) دارد، بسته به مکان و زمان و اقتضایِ شرایط و سلیقه و ذهنیتِ هر قومي، در هر جغرافیا، خصلتي ایدئولوژیک (ideological) به خود میگیرد و آن هالهیِ معنویتاش را از دست میدهد و هر کسي با قیچیِ خودش لباسِ دین را برش میدهد و میدوزد. پس این گذار از دينِ هستیشناختی به ديني ایدئولوژیک است که روندِ هرروزینهسازی/عادیسازی را رقم میزند. در چنین حالتي، این شأنِ حقوقیِ (legal) دین است که بر شأنِ هستیشناختیِ آن (نسبتِ اصیلِ انسان با هستی) میچربد. از این به بعد دین را باید لابهلایِ تبصرهها و قانونِ اساسیِ کشورها یافت نه در جايي دیگر. مثلاً شاید دینِ اسلام (هستیشناسانه ontologically) فقط یکی و واحد (منحصراً خودِ پیامبر) باشد، ولی در تمامیِ ممالکِ اسلامی و از طریقِ هرروزینهسازی (پیروانِ آن پیامبر) کثیر و فراوان میشود و میگردد. و همین پدیدهیِ هستیشناختیِ واحد وقتي خودش را در کثرتي از پدیدهها جلوهگر میسازد، آنوقت باید گفت که شاهدِ هرروزینهسازی/عادیسازیِ دین هستیم که البته این امر اتفاقي ناگزیر است.
پ.ن: این کتاب به فارسی نیز ترجمه شده است.
- ۲.۱k
- ۲۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط