سرنوشت
"سرنوشت "
p,21
.
.
.
جیهوپ : خب میبینم که با پسر اولم آشنا شدین( خنده )
.
ا/ت : خدااا فداش بشم چقد گوگولیه
.
جیهوپ : خب نمیخاین بیاین اتاقاتونو بهتون نشون بدم ؟
.
کوک : چرا الان میایم
.
بلند شدیم و دنبال جیهوپ راه اوفتادیم .... رفتیم ته راهروی طبقه ی بالا ... در سفید رنگ خوشگلی بود که با رگه های کرمی جذاب ترم میشد
.
جیهوپ : اینم از اتاق شما دوتا ... چون جونگ کوک گفت ا/ت هم تو اتاق من باشه برای همین ی اتاق بزرگ بهتون دادم( چشمک )
.
در تاقو باز کردم ... و با ی اتاق با تم سفید و کرم مواجه شدم.... چشمام برق زد .... خیلییییی خوشگلل بود. .... من و کوک از جیهوپ تشکر کردیم و اومدیم تو اتاق ... وسایلامونو گذاشتیم گوشه ی تخت و کوک خودشو پرت کرد رو تخت ..
.
کوک :( بغلشو باز کرد ) بیا پرنسس ..
.
پریدم بغل جونگ کوک ... اون بغل ... اون بغل بهم آرامشی میداد که هیچیز دیگه ای نمیتونست اون حسو بهم بده ... بعد از ۵ مین سرمو از سینه ی جونگ کوک برداشتم و گفتم ..
.
ا/ت : ....
p,21
.
.
.
جیهوپ : خب میبینم که با پسر اولم آشنا شدین( خنده )
.
ا/ت : خدااا فداش بشم چقد گوگولیه
.
جیهوپ : خب نمیخاین بیاین اتاقاتونو بهتون نشون بدم ؟
.
کوک : چرا الان میایم
.
بلند شدیم و دنبال جیهوپ راه اوفتادیم .... رفتیم ته راهروی طبقه ی بالا ... در سفید رنگ خوشگلی بود که با رگه های کرمی جذاب ترم میشد
.
جیهوپ : اینم از اتاق شما دوتا ... چون جونگ کوک گفت ا/ت هم تو اتاق من باشه برای همین ی اتاق بزرگ بهتون دادم( چشمک )
.
در تاقو باز کردم ... و با ی اتاق با تم سفید و کرم مواجه شدم.... چشمام برق زد .... خیلییییی خوشگلل بود. .... من و کوک از جیهوپ تشکر کردیم و اومدیم تو اتاق ... وسایلامونو گذاشتیم گوشه ی تخت و کوک خودشو پرت کرد رو تخت ..
.
کوک :( بغلشو باز کرد ) بیا پرنسس ..
.
پریدم بغل جونگ کوک ... اون بغل ... اون بغل بهم آرامشی میداد که هیچیز دیگه ای نمیتونست اون حسو بهم بده ... بعد از ۵ مین سرمو از سینه ی جونگ کوک برداشتم و گفتم ..
.
ا/ت : ....
- ۱۷.۸k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط