دانش آموز جدید پارت ۲۷
پارت ۲۷
= نمیتونم تا سه سال دیگه صبر کنم
ولی من همچنان به در اتاق بابام زل زده بودم. ی حس عجیب و غمناکی بهم میگه این رفتار
منو یونگی اونو یاد مامان انداخت. مامانی که هیچ وقت به خاطر سرطانش نتونست نجاتش
بده. حتی جسدش هم سالم نزاشتن. به خاطر رسم عجیب و مسخره بودا سوزوندنش. پدرم
میخواست اونو مثل مسیحی ها خاک کنه ولی بهش اجازه ندادن. هرچی نباشه مامانم تنها
بازمانده از اصیل ترین خوانواده کیم بود
دلم براش میسوزه. دوست داشت تا لحظه مرگش با هم زندگی کنیم. ولی دخترش توی سن
16 سالگی عاشق شده بود و قرار بود دو سه سال دیگه ازدواج کنه و از پیشش بره
امیدوارم بابا هنوز بتونه خوشحال بمونه
شرط پارت بعدی
فالورا: ۸۴۰
شات کنید تا شرطا برسه میزارم
پا ت های بعدی امادس🙂
= نمیتونم تا سه سال دیگه صبر کنم
ولی من همچنان به در اتاق بابام زل زده بودم. ی حس عجیب و غمناکی بهم میگه این رفتار
منو یونگی اونو یاد مامان انداخت. مامانی که هیچ وقت به خاطر سرطانش نتونست نجاتش
بده. حتی جسدش هم سالم نزاشتن. به خاطر رسم عجیب و مسخره بودا سوزوندنش. پدرم
میخواست اونو مثل مسیحی ها خاک کنه ولی بهش اجازه ندادن. هرچی نباشه مامانم تنها
بازمانده از اصیل ترین خوانواده کیم بود
دلم براش میسوزه. دوست داشت تا لحظه مرگش با هم زندگی کنیم. ولی دخترش توی سن
16 سالگی عاشق شده بود و قرار بود دو سه سال دیگه ازدواج کنه و از پیشش بره
امیدوارم بابا هنوز بتونه خوشحال بمونه
شرط پارت بعدی
فالورا: ۸۴۰
شات کنید تا شرطا برسه میزارم
پا ت های بعدی امادس🙂
- ۴.۱k
- ۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط