قطره عسلی بر زمین افتاد مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست ...

💫

قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید...

باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر چه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...

مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد...

اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت...

در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد...

💠 بنجامین فرانکلین می گوید:
دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! 

پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود...

این است حکایت دنیا...
دیدگاه ها (۶)

میان تو وَ زنی که درون آیینه‌ستدرست حدس زدی؛ انتخاب راحت نیس...

پنج شنبهنامِ زنی است تنها و سر درگُمکه هر روز از پشتِ پنجره ...

ده چیز که ده چیز دیگر را مےخورد:➊نیکے بدی را➋تڪبر علم را➌توب...

خدایا هرکی این روزا منتظر یه نشونه از توست ...ناامید برنگردو...

#زنمادر نبودتمام سالها مادرانه بافته بودمادرانه ساخته بودتما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط