Part
Part⁸
خونه برک
ایبیکه در میزنه مامان برک در رو باز میکنه
ایلا: سلام شما باید ایبیکه باشید هم کلاسی برک بفرمایید
ایبیکه : سلام بله برای انجام تکلیف اومدم ممنون
ایلا : برک بالاست بزار صداش بزنم بیاد و بعدشم براتون میوه و شیرینی و چای یا قهوه بیارم چای یا قهوه ؟
ایبیکه : چای ممنون
ایلا کنار بچه ها میشینه و شجره نامه ایبیکه رو در میاره بعد میره اشپزخونه و از اونجا برک رو صدا میزنه برک میره آشپزخونه
ایلا: برک میگم این دختر خوبیه ها بنظرم خیلی خوب میشه اگه بهش پیشنهاد بدی نظرت چیه
برک : منم یه حسایی بهش دارم
ایلا : خب پس حله
ایلا رفت پیش ایبیکه
برک : اما مامان
ایلا : ایبیکه برک ازت خوشش میاد میخواد بهت پیشنهاد بده ولی خجالت میکشه نظرت چیه دخترم
ایبیکه : چی؟!
برک : مااماااننن اوف از دست تو اووف مامان
ایلا : وایسا پسرم نظرشو بگه
برک: توقع داری الان جواب بده ول کن دختره رو یه ساعت نشستی شجره نامشو در آوردی برای همین
برک داشت حرف میزد که صدای زنگ در اومد رسول بود از سفر کاری برمیگشت درو باز کردن رسول ایلا و برک رو بغل کرد و گفت: دلم براتون تنگ شده بود عشقم و همینطور تو پسرم
برک و ایلا : ماهم ، مهمون داریم
رسول : آها، اما این دختر جوون کیه
برک : همکلاسی منه باباجون اومده بود که تکلیف انجام بدیم و مامان هم خیلی خوب ازش پذیرایی کرد ( تیکه میندازه)
ایلا: چیه پسرم بد کردم و یادت رفت بگی عروس ایندمون
رسول: چطوری یعنی ؟
برک : بابا جون اینطوریه که مامان اومد به من گفت این دختره دختر خوبیه بهش پیشنهاد بدم منم بهش گفتم یه حسایی به ایبیکه دارم اونم سریع اومد و به ایبیکه گفت برک ازت خوشش میاد اما خجالت میکشه بهت پیشنهاد بده
رسول: خب ... پسرم مامانت که قصد بدی نداشته به فکر آیندت بوده بده؟
برک : پس تو هم میگی کار درستی کرده
رسول : پسرم ایبیکه همه چیزو شنید میگم می خوای بعداً دربارش صحبت کنیم نظرت چیه ؟
برک : ها ! اره باباجون بهتره بعداً صحبت کنیم ببخشید ایبیکه
ایبیکه : تکلیفو انجام دادیم بهتره من برم
ایلا: ععهه دخترم کجا میری تازه نشسته بودیم میخواستیم حرف بزنیم
برک : مامان جون شما که شجره نامشو در آوردید دیگه در مورد چی میخواید صحبت کنی اره ایبیکه بنظرم بهتره بری فردا توی مدرسه حرف میزنیم بدرقه ات میکنم
ایبیکه : باشه خداحافظ آیلا خانم خداحافظ آقا رسول
خونه برک
ایبیکه در میزنه مامان برک در رو باز میکنه
ایلا: سلام شما باید ایبیکه باشید هم کلاسی برک بفرمایید
ایبیکه : سلام بله برای انجام تکلیف اومدم ممنون
ایلا : برک بالاست بزار صداش بزنم بیاد و بعدشم براتون میوه و شیرینی و چای یا قهوه بیارم چای یا قهوه ؟
ایبیکه : چای ممنون
ایلا کنار بچه ها میشینه و شجره نامه ایبیکه رو در میاره بعد میره اشپزخونه و از اونجا برک رو صدا میزنه برک میره آشپزخونه
ایلا: برک میگم این دختر خوبیه ها بنظرم خیلی خوب میشه اگه بهش پیشنهاد بدی نظرت چیه
برک : منم یه حسایی بهش دارم
ایلا : خب پس حله
ایلا رفت پیش ایبیکه
برک : اما مامان
ایلا : ایبیکه برک ازت خوشش میاد میخواد بهت پیشنهاد بده ولی خجالت میکشه نظرت چیه دخترم
ایبیکه : چی؟!
برک : مااماااننن اوف از دست تو اووف مامان
ایلا : وایسا پسرم نظرشو بگه
برک: توقع داری الان جواب بده ول کن دختره رو یه ساعت نشستی شجره نامشو در آوردی برای همین
برک داشت حرف میزد که صدای زنگ در اومد رسول بود از سفر کاری برمیگشت درو باز کردن رسول ایلا و برک رو بغل کرد و گفت: دلم براتون تنگ شده بود عشقم و همینطور تو پسرم
برک و ایلا : ماهم ، مهمون داریم
رسول : آها، اما این دختر جوون کیه
برک : همکلاسی منه باباجون اومده بود که تکلیف انجام بدیم و مامان هم خیلی خوب ازش پذیرایی کرد ( تیکه میندازه)
ایلا: چیه پسرم بد کردم و یادت رفت بگی عروس ایندمون
رسول: چطوری یعنی ؟
برک : بابا جون اینطوریه که مامان اومد به من گفت این دختره دختر خوبیه بهش پیشنهاد بدم منم بهش گفتم یه حسایی به ایبیکه دارم اونم سریع اومد و به ایبیکه گفت برک ازت خوشش میاد اما خجالت میکشه بهت پیشنهاد بده
رسول: خب ... پسرم مامانت که قصد بدی نداشته به فکر آیندت بوده بده؟
برک : پس تو هم میگی کار درستی کرده
رسول : پسرم ایبیکه همه چیزو شنید میگم می خوای بعداً دربارش صحبت کنیم نظرت چیه ؟
برک : ها ! اره باباجون بهتره بعداً صحبت کنیم ببخشید ایبیکه
ایبیکه : تکلیفو انجام دادیم بهتره من برم
ایلا: ععهه دخترم کجا میری تازه نشسته بودیم میخواستیم حرف بزنیم
برک : مامان جون شما که شجره نامشو در آوردید دیگه در مورد چی میخواید صحبت کنی اره ایبیکه بنظرم بهتره بری فردا توی مدرسه حرف میزنیم بدرقه ات میکنم
ایبیکه : باشه خداحافظ آیلا خانم خداحافظ آقا رسول
- ۳.۵k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط