اگر در سر کتابم طالعم دوری دستت بود
اگر در سر کتابم طالعم دوری دستت بود
بتاب از چله ی جادو به لطف رمل اسطرلاب
اگرچه بختمان دوریست ساکت را زمین بگذار
هنوز از در نرفتی می سرد بر گونه ات سرخاب
چقدر این شهر را گشتی به انسان بر نخوردی خب
چراغ شیخ در دستت به صورت گهر شب تاب
ببین جو گندمم یعنی کمی از فصل من مانده
زمستان رخ کند مرده ام شب یلدا مرا دریاب
بتاب از چله ی جادو به لطف رمل اسطرلاب
اگرچه بختمان دوریست ساکت را زمین بگذار
هنوز از در نرفتی می سرد بر گونه ات سرخاب
چقدر این شهر را گشتی به انسان بر نخوردی خب
چراغ شیخ در دستت به صورت گهر شب تاب
ببین جو گندمم یعنی کمی از فصل من مانده
زمستان رخ کند مرده ام شب یلدا مرا دریاب
- ۶۵.۸k
- ۳۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط