دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید

دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید

گریه ام را بــــه حساب سفرم نگذارید

دوست دارم که به پابوسی باران بروم

آسمــان گفته کـــه پا روی پرم نگذارید

این قدر آئینه ها را به رخ من نکشید

این قدر داغ جنــون بـر جگرم نگذارید

چشمــی آبـــی تـر از آئینه گرفتارم کرد

بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید

آخـرین حرف من اینست زمینی نشوید

فقط از حال زمین بی خبرم نگذاری
دیدگاه ها (۱)

همیشه بر آنم دل کسی را نشکنم , اما وقتی به خودم نگاه میکنم ,...

راز شاعر شدنم عشق غزل خیز تو بودکاسه صبر دلم یکسره لبریز تو ...

.از شهرِچشمان مهربانت گذر مےکنم بہ دلت ڪہ میرسمرد عشقم را بہ...

چرخ گردون با دلم به به چه بازی میکندبا من خسته عجب بنده نو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط