میتونه حرف بزنه ولی وقتی حرف زیاد میزنه یا کلا حرف میزن

٪می‌تونه حرف بزنه ولی وقتی حرف زیاد میزنه یا کلا حرف میزنه قفسه سینش درد میکنه
+ا..از کی اینطوری شده؟
٪اخرین باری که اوردینش بیمارستان چون تصادف کرده بود...حنجرش آسیب دیده و خب یه سری تصاویر ذهنی گاهی اوقات موقع خواب میگیره که دقیق نتونستم بفهمم چی...
+ممنون...

ویو تهیونگ
آت که فقط با گریه داشت منو نگاه میکرد گفت
-ت..تصادف؟
+اره...سر یه گربه خودشو انداخت وسط خیابون
-تو پس اینجا چه غلطی میکنی؟
که اون پسر بچه و جونگکوک از بیمارستان در اومدن و پرستار همزمان با اونا به ما گفت بریم داخل که جونگکوک سریع تر از ما رفت
ویو کلارا
با سر درد شدیدی بیدار شدم که یه نفر اومد داخل اتاق بابام بود خواستم بلند بشم که درد شدیدی تو قفسه سینه پیدا کردم که بابام اومد سمتم
*د..دختر قشنگم حالت خوبه قوربونت برم؟فدات بشم آنقدر داری اذیت میشی
سرمو تکون دادم و آروم گفتم
=ب..بقیه کجان؟
دوباره قفسه سینم تیر کشید لعنت به این زندگی که حرف زدنم هم برام سخت کرده ...که مامان و جونگین و تهیونگ اومدن تو
=م..مامان؟
-دخترم آروم حرف بزن...حنجرت بیشتر آسیب میبینع
اونا از کجا میدونستن
+تو به من نگفتی؟
=ب.. ببخشید..ا..آخه...همیشه..کا..کار..دا..داشتی
که جونگین اومد و بغلم کرد
®آبجی جونم
دستمو گذاشتم رو سرش و نوازش کردم که تهیونگ گفت
+چرا خودکشی کردی...
=ب..ببخ..شید
+دارم برات...
*اینهمه عذابش دادی مرتیکه بس نبود؟
-تهیونگ توروخدا ولش کن
+نه باید آدم بشه...
®ابجیمو میخوای چیکار کنی (بغض)
*پسرم گریه نکنی باشه؟
+اون آبجی تو نیست
®پس آبجی کیه.؟
+آبجی هیچکس...
®(گریه و سرفه خون دار )
دیدگاه ها (۴)

(پوزخند)*مرتیکه روانی اگه زیاد بهش فشار بیاد...=ا..ویو تهیون...

+میبینیم کوچولو®منتظر باش..+تو فقط ۶ سالته جوجه....®تو شش سا...

تهیونگ که انگار نوازش شده بود خندید تفنگش و در آورد و سمت جو...

ویو جونگکوک با جونگین نشسته بودیم تو بیمارستان تا نوبتمون بش...

زور و عشق پارت ۲

زندگی نامعلوم

گل وحشی منپارت ۱ ساعت ۷:۴۰ویو ات حیح امروزم مثل همیشه باید م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط