پارت هفت رمان کاردشلریم

(:پارت هفت رمان کاردشلریم)


دوروک: خب آسیه چه عیبی داره گفته باشیم اصن می‌خوام برم بگم فردا می‌خوایم ازدواج کنیم😊


آسبه: دوروک نری هااا فردا که خیلی زوده باید وقت بگیریم


دوروک: خب بگیریم 😒
اصن پاشو همین الان بریم بگیریم



آسیه: دوروک مسخره بازی در نیار



دوروک: خب ما که رابطمون و گفتیمم
اینم بگیم


آسیه : من همین دیشب گفتم هنوز قبول نکرده


دوروک : آسیه من تاقت ندارم سریع ازدواج کنیم بره دیگه می‌خوام مث عمر و سوسن هر روز ببینمت


آسیه: همین الانم هرروز داری منو میبینی



دوروک: می‌خوام راحت باشم 😞


آسیه: حالا ولش کن دوروک



یهو آیبیکه و برک میان تو


برک :عه بچه ها سلام


دوروک :سلام😞


برک :چرا ناراحتی پسر؟


دوروک : از آسیه بپرس



آسیه: چیزی نشده دیشب رابطمون و به عمو اورهان گفتم ..



ایبیکه: واقعاا؟ قبول کرد؟؟



آسیه : بذار حرفمو بزنم یه جورایی قبول کرد اما دوروک گیر داده فردا عقد کنیم



آیبیکه : وا دوروک مگ کشکه ما هنوز ازدواج نکردیم یه ماه پیش رابطمون و گفتیم .


برک: ایبیکه بگو چیشده 😉



ایبیکه : راستی زنگ بزنین بچه ها همه بیان اینجا قرارع بریم عقد کنیم


آسیه: واقعا؟



دوروک :‌خوش به حالتون



برک : اره دقیقا ! خیلی ذوق دارم از یه ورم استرس 😐


ایبیکه : عشقم ایشالا خوب پیش می‌ره



دوروک: ایشالا قسمت ما😕


آسیه: عه دوروک ناراحتم نکن دیگه شاید هفته ی دیگه


دوروک : بیا ما بریم وقت بگیریم



آسیه :اوکی



دوروک : راستی بچه ها ما برای تولگا و یاسمین یه نقشه کشیدیم.......



کمی بعد



سوسن : عمر دوروکه



عمر : خب بردار عشقم


سوسن : الو دوروک چیشده ؟


دوروک:امروز وقت عقده ایبیکه و برکه بیاین خونه آسیه

سوسن الان میایم

عمر: چی شده عشقم؟؟

سوسن : امروز قرارع عقد ایبیکس



عمر :خب پس حاضر شو بریم دیگه🙂



سوسن: پاشو بریم



همه میرن خونه ی آسیه


یهو تولگا و عمر و دوروکو برک پا میشن میرن بیرون



یاسمین: عه کجا رفتن؟

ایبیکه و سوسن و آسیه که می‌دونن کجا رفتن میگن هیچی رفتن خونه عمو کاری داشتن که....

یهو تولگا با کت شلوار میاد میره جلوی یاسمین و بهش پیشنهاد ازدواج میده🪭


یاسمین میمونه چیکار کنه چون با یه پسر رابطه داره دیگه اما..


به حرف دلش گوش می‌کنه و قبول می‌کنه
همه همو بغل میکنن و ...

فردای اون روز:



یاسمین می‌ره باشگاه تا قضیه رو به دوست پسرش بگه که با تولگا رابطه داره که

دوست پسرش (بوراک ) یکی محکم میزنتش

یاسمین هم که کاراته بلده باهم دعوا میکنن که
تولگا میرسه


تولگا پسره رو میزنه پسره پرت میشه اونور

بعد یاسمین و تولگا فرار میکنن ....



(ادامه دارد)