السلام علیک یا علی بن موسی الرضامرتضی

السلام علیک یا علی بن موسی الرضامرتضی
در آن صحن قدیمی حرم، روبروی پنجره فولاد
یکی جامعه می خواند
یکی رفت یکی ماند،
که یک دفعه زنی داد زد آنجا!
و سَر سَر شد و پا پا...
زنی چادر مشکی به سرش بود
و دستی به روی پنجره دستی کمرش بود
کنار قد و بالای جوانی که گمانم پسرش بود
فقط خیره به اطراف به آن دور و برش بود
لبی حرف نمی زد!
ولی از سر و وضعش به یقین بود مشخص که از شهر دگر آمده مشهد
و با ناخن گریه همه ی پلک نگاهش شده رَد رَد
نگاهش متغیر شده و رفت به سمت سر گنبد
و ناگاه صدا زد:

خدایا پسرم.
وای خدایا پسرم.
ناقص و بیمار و فلج بود
تمام بدنش ناقص و کج بود
گمانم که شفا یافت،
و این کارِ همین حضرت ثامن، همین روح حُجَج بود ...

چه آقای کریمی،
خدایا چه طبیبی،
نفرمود برو اهل صلیبی
نفرمود که در مسلک ما فرد غریبی
و فرزند مسیحی
مرا نیز شفا داد...
چه آقای نجیبی

عجب حال و هوایی، عجب صحن و سرایی،
که هر کس به طریقی شده مشغول گدایی

یکی مثل کبوتر پی دانه،
یکی مثل گیاهی، و در این مزرعه دنبال جوانه
یکی داد زد آقا که برای خودتان آمدم اینجا:
که "مقصود تویی، کعبه و بت خانه بهانه"
و من نیز خلاصه به صدا آمدم:
انشاءالله همگی حاجت روا باشیدوعزیزمرا
که به نیابت از اونوشتم از دعای پرخیروبرکت خود محروم نفرمائید
مددیا ضامن آهوعنایت کن ارباب..در این شبهای پر هیاهو
دیدگاه ها (۱)

دبیر ادبیاتی میگفت:این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده...

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ #ﻣﺠﺎﺯﯾﺴﺖ؟!" ما ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺣـــــــﺲ ﻣﯿﮑﻨ...

#دِلــــــــــــــمبــاران می خواهــــد......بــارانی آرام…....

شاید تقدیـــــــــــر روے پیشانـے امنوشته باشـــــــــــدهمی...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط