my prisoner

پارت ۴۳
سونگمین، لبخند کوچکی زد و کنار چان ، روی صندلی نشست. کاغذش رو بیرون اورد چون میدونست هنوز به اون خوبی نمیتونه حرف بزنه.
بنگچان: میدونی..منو امیلیا قبلا باهم بودیم..ولی یه سب اون بهم با یه مرد خیانت کرد..من قلبم شکست ولی باید خودم رو قوی نشون میدادم..حتی براش قطره ای اشک هم نریختم..ولی نابود شدم..من قلبمو برای اولین بار به یه نفر دادم ولی اون هرزه...
صدای چان پر از غم و بغض بود. هر لحظه ممکن بود بغضش بشکنه اما خودش رو قوی نشون میداد.
سونگمین، متوجه غم صدای بنگچان شد. از جاش بلند شد و اروم بغلش،کرد.
سونگمین: ا-اشکالی..ن-نداره.
بنگچان، با حرکت ناگهانی سونگمین شوکه شد. خیلی وقت بود که کسی اون رو بغل نکرده بود. سرش رو تو سینه اون فرو برد و اجازه داد اشک هایی که سال هاس منتظر ریختن بودن ، پایین بریزه.
سونگمین، اروم موهای چان رو نوازش میکرد. اشک های اون لباسش رو خیس میکرد اما اهمیتی براش نداشت..چیزی که الان میخواست خوب و اروم شدن اون بود. چند دقیقه تو همون حالت موندن تا اینکه بالاخره چان اروم تر شد و سرش رو بالا اورد. نگاهی به سونگمین کرد..حالا مطمئن بود که عاشقش شده و میخواست به هر قیمتی اون رو داشه باشه..درسته تصمیمش یهویی بود..ولی اون چند سال بود به این نیاز داشت..به یه بغل گرم و ارامس بخش...اما هیچکس حاضر نبود اون رو بغلش کنه..ولی سونگمین...از وقتی اومده بود اون اروم تر شده بود ... نرم تر شده بود.
اون رو به خودش نزدیک تر کرد و اروم گفت
بنگچان: سونگمین..
سونگمین نگاهی به بنگچان گرد. کنجکاو بود که اون چی میخواست بگه..چون تاحالا اون رو انقدر نرم و شکننده ندیده بود.
بنگچان: دوست دارم..
سونگمین، با این حرف چان شوکه شد. چشماش از شدت تعجب گشاد شد..
سونگمین: چ-چی؟
بنگچان: دوست دارم..مال من میشی؟ جزوی از اموال من‌...برای همیشه؟
سونگمین اب دهنش رو قورت دادم‌ از ته دل خوشحال بود چون اون هم حس هایی به چان داشت.
سونگمین: ب-بله
دیدگاه ها (۲۱)

my prisoner

my prisoner

my prisoner

پارت ۴۱هیونجین ، هوفی کشید و در رو بست. اروم خنده ای کردم. ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط