روز ارزو ردم زودتر بزرگ شوم ه فش هام پاشنه های بل

يك روز آرزو كردم زودتر بزرگ شوم كه كفش هايم پاشنه های بلند داشته باشد
و ديگر جوراب هاي سفيد تور دار و جوراب شلواری های عروسكي نپوشم،
دلم مي خواست بزرگ شوم تا دستم به كابينت هاي بالاي آشپزخانه برسد، بتوانم غذا درست كنم و وقتي از خيابان رد مي شوم مادرم دستم را نگيرد...
فكر مي كردم بزرگ مي شوم و دنيا سرزمين كوچكي ست پر از شادي و من موهايم را به باد مي دهم،
رژ لب هاي مادرم را مي زنم و عشق را تجربه مي كنم! همان عشقي كه بين صفحات رمان ها و داستان ها مي چرخيد...!
حالا من بزرگ شده ام، تعدادي كفش پاشنه بلند دارم، هنوز دستم به كابينت هاي بالاي اشپزخانه كمابيش نمي رسد ما يك أجاق گاز براي خودم دارم،
حالا من دست مادرم را مي گيرم و او را از خيابان ها رد مي كنم،
موهايم را به هر رنگي در مي آورم و اشك هايم را به باد می‌دهم...
عشق را تجربه كرده ام همانطور كه خيانت، دروغ، زخم را تجربه كرده ام،
حالا مي دانم دنيا سرزمين بي انتهاييست پر از آدم هاي عجيب...
و بزرگ شدن بدترين آرزوی همه زندگی من بود كه بر خلاف تمام آرزوهايم به دستش آوردم.

👤مينا مبهم

#Nostálgico_Time
دیدگاه ها (۱)

بابام رفته بود پرینت تماس‌ها رو گرفته بود؛ جلوش پر کاغذ بود....

نمی‌شه انکار کرد که زندگی زبر و خشن و گاهی هم حال بهم‌زنه،ام...

تا حالا شده کنار یه نفر باشی که حس کنی با اینکه کنارته ولی ه...

برای عاشق شدن، دنبال باران و بابونه نباش.گاهی در انتهای خاره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط