قصه از آنجاست که شب بود و هوا ریخت بهم

قصه از آنجاست که شب بود و هوا ریخت بهم
من آنقدر درد کشیدم که خدا ریخت بهم
ظلم تو یک شب بود و یک نفر با تو بود
سر تو و یک نفر کل جوانیم ریخت بهم
دیدگاه ها (۷)

😂 #خواهر_برادری

Sometimes all a person needs is a hand to hold and heart to ...

من واسه شبایی ک دلم میخواست تو خیابونا تنهایی قدم بزنم اما چ...

🕊️ بهرام:خدایا…اگه من جای تو بودم،زودتر صبرم تموم می‌شد.این‌...

ذات خوب

شعر زیبای لری یه نفر دفتر احساسمه سر پنجره بوهآخرین برگ گل ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط