I Fell in Love with My Little Secretary

I Fell in Love with My Little Secretary

Part 7

ات دستش هنوز روی گردن قرمزش بود. چند لحظه سکوت کرد، بعد نفس عمیقی کشید.

ات: «آقا یونگی… نمیشه. شما… شما همسر دارین. این درست نیست.»

یونگی با اخم نگاهش کرد، صداش کمی لرزید ولی محکم بود.
یونگی: «اون زن… هیچ‌وقت همسر من نبوده. فقط یه اسم روی کاغذه. قلب من… پیش توئه.»

ات سریع سرش رو تکون داد.
ات: «نه! این… این عشق نیست، اشتباهه. من نمی‌خوام باعث بشم زندگی شما خراب‌تر بشه.»

یونگی نزدیک‌تر شد، صداش پایین‌تر اومد:
یونگی: «زندگی من از همون اول خراب بود… تا وقتی که تو واردش شدی. تو تنها چیزی هستی که می‌خوام.»

ات اشک توی چشماش جمع شد، عقب رفت:
ات: «من دیگه منشی شما نیستم… من استعفا دادم. لطفاً دیگه سراغ من نیاین.»

یونگی لبخند سردی زد، دستاشو توی جیبش گذاشت.
یونگی: «استعفا دادی؟ فکر کردی با یه برگه همه‌چی تموم میشه؟»

ات: «آره… من فقط یه دختر معمولیم. شما رئیسین… دنیای ما با هم فرق داره.»

یونگی کمی مکث کرد، بعد خم شد سمتش.
یونگی: «فرقمونو خودم پر می‌کنم.»


---

🔻 چند روز بعد…

ات وقتی از خونه بیرون اومد، روی صندوق پستش یه جعبه‌ی کوچیک دید. با دستای لرزون بازش کرد. داخلش یه گردنبند ظریف اما فوق‌العاده گرون بود. سنگ ظریف یاقوت سرخ، روی طلای سفید، چیزی که حتی توی رویاش هم ندیده بود.

کنارش یه برگه‌ی کوتاه بود:
"از یه هنرمند چینی خریدم. فقط تو باید اینو به گردن داشته باشی."

ات با ناباوری زمزمه کرد:
ات: «چرا… چرا این کارو می‌کنین…؟»

گوشیش ویبره خورد. اسم روی صفحه: Min Yoongi
با ترس جواب داد.

ات: «الو…»
یونگی (صدای خسته ولی جدی): «گردنبندو دیدی؟ اونو نگه دار. این فقط یه هدیه نیست… این نشونه‌ست. یعنی تو… مال منی.»

ات (با بغض): «آقا یونگی… من نمی‌خوام مال کسی باشم…»
یونگی (محکم): «تو قبلاً شدی. چه بخوای چه نخوای.»

سکوت سنگینی افتاد. ات دستش روی گردنبند لرزید.
دیدگاه ها (۱۲)

---I Fell in Love with My Little SecretaryPart 8🔻 شب…ات تازه...

---I Fell in Love with My Little SecretaryPart 9🔻 شب اول بعد...

I Fell in Love with My Little SecretaryPart 6ات نفسش بند اوم...

اینو واسه کسی که تو پیوی بهم ایده داد نوشته بودم 😂😑یادم رفت ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟑𝟏ات خشکش زده بود. نمی‌دونست ب...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟒𝟐سکوت سنگین‌تر از هر فریادی ر...

وقتی دوست برادرته و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط