رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۴
چه عجب بالاخره گذاشتم😂
صبح شده باز دوباره چشمک بزن ستاره😐
قبل از اینکه اوبانای بیدار شه میتسوری بیدار شد🌚
و از خجالت آب و شد و ما دیگه میتسوری نداریم🤡😂
نه چرا داریم😶😂👍
بیدار شد و کیفش رو برداشت و سوئیشرتش رو هم پوشید.
قبل از اینکه بره یه نامه تشکر برای اوبانای نوشت چون فکر کرد نباید همینطوری بزاره و بره👍
بعد هم رفت😶
--------------------------------------‐-------------------------------
اوبانای سان ازتون ممنونم برای مهمون نوازیتون.
امیدوارم بتونم لطفتون رو جبران کنم
_میتسوری
--------------------------------------‐-------------------------------
اینم نامه ای که نوشت👁👄👁
میتسوری رفت سمت ایستگاه اتوبوس و زنگ زد مامانش و پرسید الان خونه اس یا نه😶
هوتارو گفت که خونه اس و میتسوری میتونه بیاد خونه
میتسوری سوار یه اتوبوس قرمز و مشکی شد و رفت
اما خونه نرفت🔎
پس کجا رفت؟
راننده کی بود؟ این سوالی بود که میتسوری تو سرش بود .
چون به نظرش راننده خیلی آشنا بود🗿
ولی یه دفعه تو ذهنش یه جرقه زد و بالاخره فهمید توی اون اتوبوس فقط خودشه و یکی دوتا آدم عجیب 😲
راننده میتسوری رو کجا می برد؟
فقط خدا می دونه🤡🗿
برای میتسوری خیلی خیلی عجیب بود که چرا اتوبوس تو مسیر خودش نمیره.
دکمه ی قرمز رو فشار داد ولی اتوبوس نموند و به راهش ادامه داد....
ولی بعد به راننده گفت نگه دار...
ولی راننده ی پد*صگ هم نموند
به جاش اتفاقی افتاد که حتی نویسنده هم انتظارش رو احتمالا داشته😂چون فیلم جنایی زیاد میبینه👍😶
عه اسپویل شد🤡🗿
ادامه دارد...
جوگیر شدم دوباره جناییش کردم😂🗿😐
صبح شده باز دوباره چشمک بزن ستاره😐
قبل از اینکه اوبانای بیدار شه میتسوری بیدار شد🌚
و از خجالت آب و شد و ما دیگه میتسوری نداریم🤡😂
نه چرا داریم😶😂👍
بیدار شد و کیفش رو برداشت و سوئیشرتش رو هم پوشید.
قبل از اینکه بره یه نامه تشکر برای اوبانای نوشت چون فکر کرد نباید همینطوری بزاره و بره👍
بعد هم رفت😶
--------------------------------------‐-------------------------------
اوبانای سان ازتون ممنونم برای مهمون نوازیتون.
امیدوارم بتونم لطفتون رو جبران کنم
_میتسوری
--------------------------------------‐-------------------------------
اینم نامه ای که نوشت👁👄👁
میتسوری رفت سمت ایستگاه اتوبوس و زنگ زد مامانش و پرسید الان خونه اس یا نه😶
هوتارو گفت که خونه اس و میتسوری میتونه بیاد خونه
میتسوری سوار یه اتوبوس قرمز و مشکی شد و رفت
اما خونه نرفت🔎
پس کجا رفت؟
راننده کی بود؟ این سوالی بود که میتسوری تو سرش بود .
چون به نظرش راننده خیلی آشنا بود🗿
ولی یه دفعه تو ذهنش یه جرقه زد و بالاخره فهمید توی اون اتوبوس فقط خودشه و یکی دوتا آدم عجیب 😲
راننده میتسوری رو کجا می برد؟
فقط خدا می دونه🤡🗿
برای میتسوری خیلی خیلی عجیب بود که چرا اتوبوس تو مسیر خودش نمیره.
دکمه ی قرمز رو فشار داد ولی اتوبوس نموند و به راهش ادامه داد....
ولی بعد به راننده گفت نگه دار...
ولی راننده ی پد*صگ هم نموند
به جاش اتفاقی افتاد که حتی نویسنده هم انتظارش رو احتمالا داشته😂چون فیلم جنایی زیاد میبینه👍😶
عه اسپویل شد🤡🗿
ادامه دارد...
جوگیر شدم دوباره جناییش کردم😂🗿😐
- ۱۲۳
- ۲۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط