می خواهمت میدانی اما باورت نیست

......


می خواهمت میدانی اما باورت نیست
فکری به جز نامهربانی در سرت نیست

دیگر شدی هرچند ، امّا من همانم
آری همان شوری که دیگر در سرت نیست

من دوستت دارم تمام حرفم این است
حرفی که عمری گفتم اما باورت نیست

من آسمانی بی کران،روحی بلندم
باور کن این کوتاهی از بال و پرت نیست

ای کاش از آغاز با من گفته بودی
وقتی توان آمدن تا آخرت نیست...
دیدگاه ها (۴)

.....میتوانم عشق را درچشم تو جاری کنم؟نازچشمت را به هر قیمت ...

....‍ ‌ قدم اهسته بردار ,زیر پایت یک دل استیک دل پر خون ز...

.....پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ‌های تازه مرا آشنا ک...

.......این غزل هایی که می گویم همه مال شماست!شعرهایم طالب تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط