باور کن

باور کن
من با دلم
به توافق رسیده ام
دیگر دل‌ نخواهم بست
به دلبستگی‌های معلق
وقتی‌ خدا هم
با احساسم بازی می‌کند
لحظه لحظه سکوت
از تنم بالا می‌‌رود
و بغض بغض
در من ذوب می‌‌شود
من زخمهای پاییزی به تن‌ دارم
که برگ‌هایش دائم
در من خش خش می‌‌کند
چه تماشای عمیقی ست
غروب تنهاییم
چه دلداده رفیقی
که از این همه خاکستر
گردو غبار هم راه نینداخته

#امیر_وجود
دیدگاه ها (۱)

بگذار عشق قانون زندگی‌ تو باشداین آدمها اهلی نمی شوندهمیشه ب...

بغلم کن!!! حرکتی به قدمتِ خودِ بشریت که معنایش خیلی فراتر از...

گاهی وقتها دیر می‌‌فهمی‌که خیلی‌ راحت فراموش میشی‌اونقد آسون...

دیر شدهنزدیک نشوشش دانگ حواسم رابه نداشتنتسند زده امدل که شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط