تقاص عشق

« تقاص عشق »
پارت ۷۳


ساعت ده میشد سوهیوک که با جیمین و پدرش حرف میزد به ساعت اش نگاه کرد و گفت
سوهیوک : من دیگه برم باز مادرم نگران میشه
جیمین : هنوز که زود بود اما بازم هرجور راحتی
سوهیوک : من برم با اونجی هم خداحافظی کنم
پ/ج: برو پسرم
سوهیوک از رویه مبل بلند شد و سمته اتاق اونجی رفت
رسید به دم در اتاق چند دفعه ای در زد صدای اونجی رو شنید که بهش گفت بیا تو
سوهیوک وارده اتاق شد اونجی رویه تخت دراز کشیده بود با دیدن سوهیوک رویه تخت نشست سوهیوک به سمت اش رفت و کنارش رویه تخت نشست
سوهیوک : اونجی خوبی
اونجی سری تکون داد و چیزی نگفت
سوهیوک : اونجی یادته وقتی منو تو جیمین و بیتگرام بچه بودیم باهم بازی میکردیم همیشه هم جیمین یا بیتگرام که از همه ما کوچیکتره برنده میشد یه روز منو تو دست به یکی کردیم و تقلب کردیم بعدش جیمین و بیتگرام فهمیدن هر دوتا یکی زدن تو سره من یکی زدن تو سره تو
اونجی با این حرف های سوهیوک خنده ای کرد و گفت
اونجی : از دسته تو بازم منو خندوندی
سوهیوک : همیشه بخند باشه تا اون کوچولو هم بخنده
اونجی شوکه شد
سوهیوک : من خبر دارم نمی‌خوای که از من قائم کنی
اونجی : نه فقط
سوهیوک اونجی‌ رو بغل کرد و گفت
سوهیوک : هیچوقت از من چیزیو مخفی نکن
بعد از این حرف اش اونجی رو از بغلش دور کرد و از اتاق خارج شد نفسی عمیقی کشید و از آنجا رفت
به سالن رفت و بعد از خداحافظی کردن با بقیه از آنجا رفت دینا تو بغل جیمین خوابش برده بود جیمین خیلی آروم اون رو بلند کرد و به اتاق دینا رفت دینا رو گذاشت رو تختش و پتو رو روش کشید بوسه ای رو رویه پیشانیش گذاشت و از اتاق اش خارج شد
گوشی را برداشت و به ات پیام داد به اتاقش رفت و بعد از پوشیدن کافشن اش به اتاق اونجی رفت اونجی خوابیده بود بوسه ای رو رویه پیشانیش گذاشت و با خودش آرام زمزمه کرد
\\هیچوقت نمیذارم ناراحت بشی \\
از اتاق خارج شد و به سالن رفت هیچکس در سالن نبود همه به اتاق هاشون رفته بودن جیمین از سالن خارج شد و رفت بیرون برف می‌بارید برف های زیبایی از آسمان میباریدن جیمین سوار ماشین شد و حرکت کرد سمته برج نامسان
ات تویه اتاق اش بود و لباس خوابش رو از کمد بر می‌داشت اما با پیامی که یه گوشیش اومد رفت سمته تخت و گوشیشو برداشت جیمین پیام گذاشته بود :

٫٫ پایین برج نامسان منتظرتم اگه نیایی من از اونجا نمیرک تا صبح منتظرت میمونم ٫٫

ات : اوففف از دسته ات جیمین
به سمته پنجره رفت و پنجره رو باز کرد برف شدیدی می‌بارید همه جا رو برف گرفته بود
ات : تویه این هوای سرد و برفی یعنی بیرون میمونه دیونه..... اصلا همونجا بمون من نمیام
رفت رویه تختش نشست و پتو رو کشید رویه خودش
یک ساعت گذشت اما بازم ات نرفت ...
دو ساعت گذاشت اما بازم ات نرفت ..
دیدگاه ها (۰)

« تقاص عشق » پارت ۷۴ ساعت یک شب بود جیمین هنوز جلوی برج نام...

پارت های حذف شده ۱۵ ۲۵ ۳۳ فیک تقاص عشق

« تقاص عشق »پارت ۷۲مادر و پدر ات وارده سالن شدن با دیدن ات ک...

« تقاص عشق »پارت ۷۱اجوما قهوه رو آورد و گذاشت رو میز ات هم ق...

دوست پسر دمدمی مزاج

پارت ۳۱ات: تو.... خیلی 😡😨جیمین: من چی 😡ات: هیچی.... ترس.... ...

( گناهکار ) 9۲ part ساعت از ده شب گذاشته بود و ات با نگرانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط