رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

🍒🌱رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم زکشمکش و جنگ زندگی🌱🍒
دیدگاه ها (۲)

🍒🌱آرزوهای مترسک مثل همیشه براورده نشدیادم نبود من اسیر اسم خ...

🌱🍒وان روز که سر برزنی از شرق چو خورشیدماننده خورشید سراسر هم...

🍒🌱شب و شباهت ماه و هلال چشمانت..!🍒🌱

🌱🍒به جز هوای رهایی ،مرا خیالی نیست...🌱🍒#علی_مقیمی

رمان

خداحافظی با دنیایی که به آن تعلق نداشتماین داستان درمورد همی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط