اصفهان

یکی از همین شب‌ها
می‌آیم و دست تو را می‌گیرم
و از تو می‌خواهم
کمی با من مهربان‌تر باشی!
من در حال جنگم، من زخمی‌ام، من اسیرم
نه در جنگ با تو!
در جنگ با خودم به خاطر تو...
آری
من با خودم می‌جنگم که تو را نخواهم
ولی همیشه شکست می‌خورم...
با من کمی مهربان‌تر باش

مهدی فیض
دیدگاه ها (۰)

کاش آدمی می‌توانست بوی عطر کسی که دوستش دارد را در مشامش بکا...

هر روزِ دلتنگیبه اندازه‌ی یک عمر می‌گذردو وای به وقتی که بدا...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط