رئیس جذاب من
[ رئیس جذاب من ]
♡پارت ۱۶ ♡
ات رفت داخل کنار جونگ کوک نشت داشت بهش نگاه میکرد که جونگ کوک با چشمای بسته گفت
–اینقدر جذابم
+ها.....چ.چی.....ن.نه....اشتباه متو جه شدی من فقط....*لکنت*
جونگ کوک چشماشو باز کرد
–میدونم خیلی جذابم نیازی نیست توضیح بدی*با خنده*
+ا.اما این طور......
جونگ کوک انگشتشو گذاشت رو لبای ات
–هیییشششش....میدونم...داشتم شوخی میکردم
چشمای ات از تعجب چهار تا شده بود
جونگ کوک انگشتشو از روی لبای ات برداشت خاست بشینه که زخمش درد گرفت
–آاااخخخ*داد آروم*
+قربان.....خوبین؟؟
–اییششش..لعنتی
+تکون نخورین زخمتون باز میشه
+میرم غذا درست کنم لطفا از جاتون تکون نخورین و استراحت کنید
–باشه
+*لبخند*
ات خواست بره که کوکی صداش زد
–ات
+بله
–تهیونگ کجاست
+اااا..ایشون توی اتاق بغلی خوابن
–باشه..ممنون
+بابت چی
–اینکه باورم کردی و اومدی
+*لبخند*کاری نکردم
و ات میره آشپز خونه
ویو ات
وایییی....چ.چرا...باهام اینجوری رفتار میکنه....آخه این دقیقا برعکس چیزیه که همکارام گفته بودن...اون خیلی مهربون، خون گرم و البته پروئه اصلا سرد و عصبی نیست...ولی باورم نمیشه مافیا باشه...اگه بخواد منو بکشه چی..نه بابا اون همچین آدمی نیست من بهش اعتماد دارم..اون آدم خوبیه و بهم آسیب نمیزنه...ولی اون دوستش اسمش چی بود ت.تهیونگ آره تهیونگ بود یکم ازش میترسم به نظر عصبی و بیرحم میاد.
ویو کوکی
اااخخخخخ....لعنتی..بدجور زخمی شدم نمیدونم تکون بخوریم..شت...این جور که معلومه فعلا مجبورم خونه این دختره بمونم...یه حس عجیبی نسبت به این دختره دارن اولین نفریه که اینجوری باهاش رفتار میکنم و بهش اعتماد دارم...ترکی جاش بود تا الان مرده بود...لعنتی نباید اینجوری باشه....از طرفی اون میدونه مافیام و تهیونک هم اینجاست و ممکنه بهش آسیب بزنه
ویو تهیونگ
&آییی..پام خیلی داره
از خواب کت بیدار شدم دیدم توی یه اتاقم اینجا کجاست آخرین چیزی که یادمه اون دختره ی هرzه داشت با زخم جونگ کوک ور میرفت ....لعنتی دستم بهش برسه زندش نمیزارم
داشتم باخودم حرف نزدم که ذون دختره اومد داخل.
+بیدار شدی
&دختره ی هرzه با جونگ کوک چیکار کردی*داد*
+هااا...چی..به من میگی هرzه...هه..اینو باش نجاتش دادم بعد به من میگه هرzه...
+باید همون جا ولت میکردم*داد*
&خفه شو عوضی*داد*
+اگه به خاطر جونگ کوک نبود محال بود کمکت کنم*داد*
&تو کدوم خری هستی که جونگکوکصدای میکنی*داد*
+من همون خریم که نجاتت داده*داد*
تهیونگ از جیبش اسلحه برداشت و به سمت ات گرفت که......
ادامه دارد..........
♡پارت ۱۶ ♡
ات رفت داخل کنار جونگ کوک نشت داشت بهش نگاه میکرد که جونگ کوک با چشمای بسته گفت
–اینقدر جذابم
+ها.....چ.چی.....ن.نه....اشتباه متو جه شدی من فقط....*لکنت*
جونگ کوک چشماشو باز کرد
–میدونم خیلی جذابم نیازی نیست توضیح بدی*با خنده*
+ا.اما این طور......
جونگ کوک انگشتشو گذاشت رو لبای ات
–هیییشششش....میدونم...داشتم شوخی میکردم
چشمای ات از تعجب چهار تا شده بود
جونگ کوک انگشتشو از روی لبای ات برداشت خاست بشینه که زخمش درد گرفت
–آاااخخخ*داد آروم*
+قربان.....خوبین؟؟
–اییششش..لعنتی
+تکون نخورین زخمتون باز میشه
+میرم غذا درست کنم لطفا از جاتون تکون نخورین و استراحت کنید
–باشه
+*لبخند*
ات خواست بره که کوکی صداش زد
–ات
+بله
–تهیونگ کجاست
+اااا..ایشون توی اتاق بغلی خوابن
–باشه..ممنون
+بابت چی
–اینکه باورم کردی و اومدی
+*لبخند*کاری نکردم
و ات میره آشپز خونه
ویو ات
وایییی....چ.چرا...باهام اینجوری رفتار میکنه....آخه این دقیقا برعکس چیزیه که همکارام گفته بودن...اون خیلی مهربون، خون گرم و البته پروئه اصلا سرد و عصبی نیست...ولی باورم نمیشه مافیا باشه...اگه بخواد منو بکشه چی..نه بابا اون همچین آدمی نیست من بهش اعتماد دارم..اون آدم خوبیه و بهم آسیب نمیزنه...ولی اون دوستش اسمش چی بود ت.تهیونگ آره تهیونگ بود یکم ازش میترسم به نظر عصبی و بیرحم میاد.
ویو کوکی
اااخخخخخ....لعنتی..بدجور زخمی شدم نمیدونم تکون بخوریم..شت...این جور که معلومه فعلا مجبورم خونه این دختره بمونم...یه حس عجیبی نسبت به این دختره دارن اولین نفریه که اینجوری باهاش رفتار میکنم و بهش اعتماد دارم...ترکی جاش بود تا الان مرده بود...لعنتی نباید اینجوری باشه....از طرفی اون میدونه مافیام و تهیونک هم اینجاست و ممکنه بهش آسیب بزنه
ویو تهیونگ
&آییی..پام خیلی داره
از خواب کت بیدار شدم دیدم توی یه اتاقم اینجا کجاست آخرین چیزی که یادمه اون دختره ی هرzه داشت با زخم جونگ کوک ور میرفت ....لعنتی دستم بهش برسه زندش نمیزارم
داشتم باخودم حرف نزدم که ذون دختره اومد داخل.
+بیدار شدی
&دختره ی هرzه با جونگ کوک چیکار کردی*داد*
+هااا...چی..به من میگی هرzه...هه..اینو باش نجاتش دادم بعد به من میگه هرzه...
+باید همون جا ولت میکردم*داد*
&خفه شو عوضی*داد*
+اگه به خاطر جونگ کوک نبود محال بود کمکت کنم*داد*
&تو کدوم خری هستی که جونگکوکصدای میکنی*داد*
+من همون خریم که نجاتت داده*داد*
تهیونگ از جیبش اسلحه برداشت و به سمت ات گرفت که......
ادامه دارد..........
- ۱۱.۴k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط