پارتپایانی

پارت4(پایانی)

ویو جیهوپ

داشتم دیوونه میشدم... سرم از شدت درد گیج میرفت... چشمام می‌سوخت... به سختی روی پاهام وامیستادم... یهو دکتر اومد پیشم...
🧑‍⚕️:دوستتون به هوش اومده و حالش خوبه

جیهوپ :ازتون ممنونم میتونم ببینمش؟

🧑‍⚕️:بله

جیهوپ: ممنون

بدون توجه به جیمین وارد اتاق شدم دیدم جوما داره به دستگاه نگاه میکنه...

جوما:جیهوپ..

جیهوپ:جوما...بهتری؟!

جوما:اره...

جیهوپ:منو ببخش باید بیشتر مواظبم می بودم...

جوما:تقصیر تو نیست... میخواستم یه چیزی بهت بگم... میتونم؟!

جیهوپ :اره... میشنوم

جوما:جیهوپ من... من دوستت دارم...

جیهوپ‌ ‌‌:جدی میگی؟!

جوما:اره...

جیهوپ :منم دوستت دارم... عاشقتم

جوما:راست میگی؟!

اروم لبامو روی لباش گذاشتمو بوسیدم... چشماش رو بست و باهام هم کاری کرد و همو بوسیدیم...

ویو جیمین
تمام مدت از پنجره همه چیزو میدیدم... اشک جلوی جشمام رو تار کرد... هیچ جارو نمیدیدم... احساس میکردم قلبم داره تیکه تیکه میشه... نمیتونستم باورکنم... خیلی گریه کردم... با خودم عهد بستم که دیگه هیچ وقت عاشق نشم... عشق چیز خیلی خطر ناکیه!


پایان

______________________
بچه ها اگه بد بود ببخشید... الان میریم سراغ فیک شوگا اولین پارتش رو میزارم
حمایت؟!
❤️❤️❤️❤️❤️
دیدگاه ها (۳)

پارت 1ویو اتبا امیلی توی استادیوم به عنوان تماشاگر نشسته بود...

استوری درخواستیتولدت مبارککککک هوپی❤️❤️❤️❤️❤️💕

پارت3ویو جیمینجیهوپ جوما رو کول کرد و به طرف بیمارستان دویید...

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا توبههههههههه...

"سرنوشت "p,33...ویو جیمین *.بعد از حدود ۱۵ مین به هتل جولیا ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑(یک روانی) ویو ا.ت جیمین کار خودش رو کرد بهم تج*اوز کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط