از کوی تو می آیم و از خود خبرم نیست

از کوی تو می آیم و از خود خبرم نیست

پرسم مگر از غم ره کاشانه ی خود را
دیدگاه ها (۱)

🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 ‌‌ای دل اگرت طاقت غم نیست بروآوارهٔ ...

دو چشم آبی ات در کاشی افتادبه دنبالش قلم مو ناشی افتادکمال ا...

تمام عمر خندیدم به این عاشق به آن عاشقچنان عشقی سرم آمد که د...

پُرم ازدلتنگی ...اضطرابوانتظار ...حرفی بزنسکوتتجانفرساست ......

به کوی عاشقی رفتم قمار عشق سر کردمنه من بازنده ی عشقم به دید...

همراهت می آیم تا آخر راهو هیچ نمی پرسمهرگز !با تو اول کجاستب...

گفتیم مگر که اولیاییم نه ایمیا صوفی صفه ی صفاییم نه ایمآراست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط