زندگی محترم

زندگی محترم !
هرچقدر بیشتر به دست و بال ما بپیچی
همانقدر بیشتر دست به یقه می‌شویم تا از هموار بودنت کم نشود.
مشکل می‌تراشی؛
ما بیشتر برای خوب بودن تلاش می‌کنیم.
می‌رویم چیپس و ماست موسیر می‌خریم، دورِ هم می‌نشینیم از فقدانِ فرهنگِ اجتماعی گرفته تا شلوارِ گل گلی صغری خانم که سرِ صبحی توی صفِ نان از زیرِ چادرش پیدا بود حرف می‌زنیم.
همینطور که تحتِ فشارمان می‌گذاری حس می‌کنیم فست فود خونمان کم شده و می‌رویم اندکی مضری‌جات به بدن می‌زنیم و شوخِ غم و غصه از تن می‌رهانیم.
وقتی دلتنگی را به دلمان تزریق می‌کنی پا می‌شویم چاهارتا آهنگ شاد پخش می‌کنیم که بشورد ببرد غمِ رفته ها را .. نیامده ها را ...
به جانِ خودمان نباشد به جانِ تو؛ سخت که می‌گیری برنامه می‌چینیم با بچه ها می‌رویم دویدنِ صبحگاهی و خوش گذرانی های عصرگاهی که روح و روانی تازه کنیم. از حق نگذریم بعضی وقت ها بد ضربه می‌زنی ...
می‌زنی هرچه رشته ایم را پنبه می‌کنی اما کم نمی‌آوریم. می‌رویم شادی می‌کنیم ، نفسی می‌کشیم عمیق و بستنیِ چاهار رنگ می‌زنیم به بدن تا چشمِ مبارکت را در بیاوریم. تا بفهمی هرچقدر هم که سخت بگیری حالمان با همین بهانه ها خوب میشود.
هر چند گهگداری فازِ غم بر می‌داریم بغضی می‌کنیم خفیف، به یادِ نداشته هایمان تا اعتدال را رعایت کنیم...

نامهربانِ سخت!
سوادت که به این دلخوشی ها قد داد، بدان ما همچنان منتظریم تا سر عقل بیایی و بگذاری خوشی از سر و کولت بالا برود.
عزت زیاد ‌
دیدگاه ها (۱)

نمیدانمچندمین شنبه ایستکه هیچ خیابانی را با هم قدم نزدیم ،ه...

‌راستش نمیدانم....شاید جرم خیلی از ماها....بچه ی اول بودن اس...

زن بودن ، مهارت می خواهد ...باید بلد باشی پایِ اجاق گاز ،حین...

‌من عاشقش بودم‌...به خانه ی ما که می‌آمدند، حالم عوض می‌شد.ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط