در این بهار بی بهار دراین بهار تلخ وتار

در این بهار بی بهار دراین بهار تلخ وتار
گرفته اسمان دل چو ابر سرد سوگوار

دراین دیار غمزده و مردمی ستم زده
بهار اگر چه سر زده به شاخه نیست برگ وبار

در آسمان شهر من فتاده بغض مرگ وغم
طراوتی بشهر نیست دراین دیارغمگسار

بگو به آن یگانه مرد بیا دراین هجوم درد
بزن بر این بهار زرد ترانه های ماندگار

نشسته ام دراین غروب به انتظاریک سحر
بیاسفیر خوش خبربزن شب سیه بدار

بزن به کوچه های دل چراغ مهربانیت
در این بهاربی بهاردراین شب سیاه تار

دوباره شهر کور من پرازستاره کن بیا
فقط تومانده ای ازاین قبیله های تکسوار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

تو راارام میجویمبه نجوای دل تارم بمان امروز کنار منتو ای خو...

ازدواج دارو نیست!اگر از درون دچار مشکل هستیمابتدا خودمان را ...

.بایــد تـــــو را دوســت داشـــتخیــــــس تــر از بــــــــ...

*تُــو بـاشـی و .... یـک هَـــوس .... مَـــن بـاشــم و .....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط