عشق یا انتقام
عشق یا انتقام
P45
چون دل تو دلم نیس که ببینمش
(ویو کوک)
چند هفته ای از عمل میگذره امروز قراره مرخص بشم ولی هنوز ا.ت نیومده هرچی از دکترا میپرسم هیچی بهم نمیگن
یعنی فرشته کوچولوم حالش خوبه ؟؟
=جناب جئون کار های مرخصیتون رو کردم میتونید برید
_ مرسی
از بیمارستان اومدم بیرون و اولین کاری که کردم به ا.ت زنگ زدم
+مخاطب در دسترس نمیباشد لطفاً بعداً تماس بگیرید ...بوق..بوق...بوق...
چرا جواب نمیده .....حتما دستش بنده
رفتم خونه
اونجا بوی ا.ت رو میداد انگار تمام این مدت اینجا بوده ...توی فکر غرق شده بودم که گوشیم زنگ خورد
دکترم بود
_ سلام...
# سلام حالت خوبه؟
_ مرسی ممنون خیلی حالم خوبه
# راستش یه چیزی پیش من هست که مال توعه
_مال من ...؟ولی من که تموم وسایلم رو آوردم
# بیا پایین و بگیرش
_ الان ؟
#اره.....
گوشی رو قطع کردم
یعنی چی؟
چرا با بغض صحبت میکرد
رفتم پایین
........
# متاسفم...ولی ....قرار نبود الان بگم ....ولی....ا.ت کسیه که بهت عضوش رو اهدا کرد.....
_ چی!؟..شوخی میکنی دیگه؟اصلا شوخی خوبی نیس......
#....ببخشید
_ (خنده های بلند)
_ چرا؟(داد)
# من...من ...بهش گفتم..ولی...
_ولی چی ؟ها.؟(داد)
#خیلی اصرار کرد...
_تو که میدونستی .....تو که میدونستی من خودمو به خاطرش میکشدم....میدونی که چقدر سختی کشیدم تا بدستش بیارم....چرا(داد)
#متاسفم...
(چند روز بعد)
از خواب بیدار شدم ....دلیل زندگیم پیشم نیست....
نمیدونم اصلا چرا بیدار شدم.....
بلند شدم و لباسام رو پوشیدم
ماشین رو روشن کردم و رفتم پیش ا.ت
چند شاخه گل رز گرفتم و بردم براش اون خیلی گل رز دوست داره حتما خوشحال میشه
رفتم و کنارش و نشستم
_ چقد بده که دیگه نمیتونم بغلت کنم دلم برای آغوش گرمت تنگ شده ...ازت معذرت میخوام اگه اذیتت کردم.....اگه ناراحتت کردم....اگه ...به گریه انداختمت...هق.....به خاطر تموم کارهایی ...هق....که کردم متاسفم....هق...دیگه نمیتونم ....دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم....هق.....دارم داغون میشم.....ببخش....
بلند شدم و اشکام رو پاک کردم
سوار ماشین شدم و رفتم سمت رودخونه هان همون جایی که تموم بد بختی هامون شروع شد
تقریبا هوا تاریک بود نم بارون به صورتم میخورد
روی پل ایستاده بودم به رودخونه نگاه میکردم
بلاخره وقتشه ....کاری که خیلی وقت پیش باید میکردم ....
پشتم رو به رود خونه کردم .....دستام رو باز کردم و مثل یه پرنده .....در اسمان عشق پرواز کردم فقط آسمون عشق من یکم فرق داشت این آسمون نبود ...... لحظهی مرگ من بود .......
پایان......
شرمنده اگه دیر گذاشتم و اذیت شدید
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لذت برده باشید
برای فیک دیگه سعی میکنم هر شب بزارم ...میدونم بد قولم ولی.....قول میدم 😅😥
P45
چون دل تو دلم نیس که ببینمش
(ویو کوک)
چند هفته ای از عمل میگذره امروز قراره مرخص بشم ولی هنوز ا.ت نیومده هرچی از دکترا میپرسم هیچی بهم نمیگن
یعنی فرشته کوچولوم حالش خوبه ؟؟
=جناب جئون کار های مرخصیتون رو کردم میتونید برید
_ مرسی
از بیمارستان اومدم بیرون و اولین کاری که کردم به ا.ت زنگ زدم
+مخاطب در دسترس نمیباشد لطفاً بعداً تماس بگیرید ...بوق..بوق...بوق...
چرا جواب نمیده .....حتما دستش بنده
رفتم خونه
اونجا بوی ا.ت رو میداد انگار تمام این مدت اینجا بوده ...توی فکر غرق شده بودم که گوشیم زنگ خورد
دکترم بود
_ سلام...
# سلام حالت خوبه؟
_ مرسی ممنون خیلی حالم خوبه
# راستش یه چیزی پیش من هست که مال توعه
_مال من ...؟ولی من که تموم وسایلم رو آوردم
# بیا پایین و بگیرش
_ الان ؟
#اره.....
گوشی رو قطع کردم
یعنی چی؟
چرا با بغض صحبت میکرد
رفتم پایین
........
# متاسفم...ولی ....قرار نبود الان بگم ....ولی....ا.ت کسیه که بهت عضوش رو اهدا کرد.....
_ چی!؟..شوخی میکنی دیگه؟اصلا شوخی خوبی نیس......
#....ببخشید
_ (خنده های بلند)
_ چرا؟(داد)
# من...من ...بهش گفتم..ولی...
_ولی چی ؟ها.؟(داد)
#خیلی اصرار کرد...
_تو که میدونستی .....تو که میدونستی من خودمو به خاطرش میکشدم....میدونی که چقدر سختی کشیدم تا بدستش بیارم....چرا(داد)
#متاسفم...
(چند روز بعد)
از خواب بیدار شدم ....دلیل زندگیم پیشم نیست....
نمیدونم اصلا چرا بیدار شدم.....
بلند شدم و لباسام رو پوشیدم
ماشین رو روشن کردم و رفتم پیش ا.ت
چند شاخه گل رز گرفتم و بردم براش اون خیلی گل رز دوست داره حتما خوشحال میشه
رفتم و کنارش و نشستم
_ چقد بده که دیگه نمیتونم بغلت کنم دلم برای آغوش گرمت تنگ شده ...ازت معذرت میخوام اگه اذیتت کردم.....اگه ناراحتت کردم....اگه ...به گریه انداختمت...هق.....به خاطر تموم کارهایی ...هق....که کردم متاسفم....هق...دیگه نمیتونم ....دیگه نمیتونم بدون تو زندگی کنم....هق.....دارم داغون میشم.....ببخش....
بلند شدم و اشکام رو پاک کردم
سوار ماشین شدم و رفتم سمت رودخونه هان همون جایی که تموم بد بختی هامون شروع شد
تقریبا هوا تاریک بود نم بارون به صورتم میخورد
روی پل ایستاده بودم به رودخونه نگاه میکردم
بلاخره وقتشه ....کاری که خیلی وقت پیش باید میکردم ....
پشتم رو به رود خونه کردم .....دستام رو باز کردم و مثل یه پرنده .....در اسمان عشق پرواز کردم فقط آسمون عشق من یکم فرق داشت این آسمون نبود ...... لحظهی مرگ من بود .......
پایان......
شرمنده اگه دیر گذاشتم و اذیت شدید
امیدوارم خوشتون اومده باشه و لذت برده باشید
برای فیک دیگه سعی میکنم هر شب بزارم ...میدونم بد قولم ولی.....قول میدم 😅😥
- ۱۲.۸k
- ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط