خودم را در تو میبینم تمام آرزویم باش

خودم را در تــــو میبـینـم تمـــام آرزویــم باش
‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌
نمازعشق که می خوانـــم توآداب وضویم باش

عجب شیرین زبانم مــن زمانی ازتو می گویم

بیا ای عشق رویـــایی تــمام گـفتـگـویـــم باش

نمی خواهم که درقلبم بجز تـــوخــاطری باشد

مــــرا لـبـریـزاز خــودکــن تمام آبــرویم باش

نمی خـواهم نفس های سراسرخالی از عشقت

بــــرای زندگی کــردن نفس های گــلویم باش
‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‎‎‌‌‌‎‌‌‌‌


@D_F
دیدگاه ها (۳)

آرزو نمی‌کنمآغوشتدستانتوحتی لبانت راکه مرابا آرزوهای محال چه...

به کام دل نفسی با تو التماس منستبسا نفس که فرورفت و برنیامد ...

به هیـــچ زبانــی، مسـلط نیستـــــم!بیـا بگذار دیــــوانه وا...

فدای چشم قشنگت تمام بود و نبودمﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﻡ ﺑﻔﮑﺮ ﭼﺸﻢ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط