من قول آمدنت را از ابرها گرفته بودم

.
من قول آمدنت را از ابرها گرفته بودم
گفته بودند با باران می آیی
اما آنچه برسرم فرو می ریخت
باران نبود
گریه ی ابری بود
که از شرمندگی در بی رحمی تو
بر سرم می بارید...
و من
آن روزها را
غرق باران
بدون نشانی از تو
از تنهایی نمناک خودم
عبور دادم...
.
( سارا امیری )
دیدگاه ها (۲)

...گلدانی از بنفشه و از یاس خالی امزردم، دچار حادثه ی خشکسال...

فکر کردی چیست موزون می کند شعر مرا ؟؟/در قدم برداشتن های تو ...

..می‌بوسَمَت مُکرّر وُ لبخند می‌زنیشیرین‌لبی وُ طعنه به هر ق...

سمت چشمان تو یک پنجره باشد کافیستچشم من خیره به آن منظره باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط