پارت اخر

پارت اخر
وقتی خواهر ناتنیش بودی
درخواستی
صبح جونگکوک بیدار شد و یه صبحونه درست کرد و به تهیونگ زنگ زد چون زن تهیونگ یه پزشکه عالیه
تهیونگ:سلام
جونگکوک:مدارک پزشکی یوری و میفرستم برات توهم به سورا(زن تهیونگ)بده شون
تهیونگ:چرا مگه چیزی شده
جونگکوک:یوری سرطان کلیه داره تازه اون ماجرا هم که تعریف کردم برات
تهیونگ:باشه باشه نگران نباش سورا حتما کمکش میکنه
جونگکوک:ممنون
و قط کردن که یوری اومد پایین
جونگکوک:به به خانم خوشگله صبح شما بخیر
یوری:صبح بخیر
جونگکوک:حالت خوبه
یوری:اهوم
جونگکوک:جوجه کوچولوی من چطوره
یوری:اونم خوبه خوبه
جونگکوک:بشین صبحونه بخور
و یوری هم نشست و باهم صبحونه خوردن و تمام مدت یوری ساکت بود و جونگکوک میدونست یوری چه دردی و تحمل میکنه پس بعد از صبحانه برای خوشحال کردن یوری برای ناهار رفتن بیرون و تا شب باهم وقت گذروندن و از فردا یوری درمان و شروع کرد ولی شیمی درمانی خیلی روی یوری تاثیر گذاشت و خیلی ضعیف شده بود ولی در همه حالی جونگکوک حواسش کاملا به یوری و دخترشون بود ولی بعد از چند ماه یوری زایمان زودرس میگیره و بچه خیلی زود بدنیا میاد و با اینحال حال هردوشون خوبه و یوری هم بعد از مدتی حالش کاملا خوب میشه و سه نفری به زندگی عاشقانه اشون ادامه میدن


پایان:))))
دیدگاه ها (۶)

وقتی سرما میخوری ولی فوبیای دکتر و بیمارستان داریدرخواستی دا...

پارت اخروقتی فوبیای دکتر و بیمارستان داری درخواستینامجون رفت...

پارت۵وقتی خواهر ناتنیش بودیدرخواستیچندردز بعد خاکسپاری شد و ...

پارت ۴وقتی خواهر ناتنیش بودیدرخواستی جونگکوک:پرستار کمک کن ح...

وقتی دخترشو دوست نداشت 💔پارت ۱ویو اتصبح مثل همیشه از خواب بل...

پارت ۲۳ فیک دور اما آشنا

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط