مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

p

p...68

لیژان سرو وضعش داغون شده بود همگی داشتن دنبالش می‌گشتند که لینگ هه متوجه لیژان شد

لینگ هه با سرعت تمام اومد پیش لیژان

لینگ هه ..حالت خوبه

لیژان.. اره

لینگ هه ..کجا بودی کلی نگرانت شدم

لیژان.. رفته بودم قدم بزنم

لینگ هه ..خوبه که خوبی چرا خبر نمیدی میری قدم میزنی بیا بریم داخل

لیژان.. نه باید حرف بزنیم

لینگ هه ..باشه حرف می‌زنیم بریم داخل بعدش

لیژان ..نه همینجا باید حرف بزنیم

لینگ هه.. چی شده چی میخوایی بگی

لیژان.. من نمیخوام دیگه باهات ازدواج کنم

لینگ هه.. چی شده چرا یهویی این حرفو می‌زنی

لیژان ..من خیلی بهش فکر کردن اما نمیتونم باهات ازدواج کنم

لینگ هه.. ببین میدونم بخاطر اتفاق هایی که افتاد هنوز شکه هستی اما

لینگ هه دستای لیژان گرفت

لینگ هه.. میتونیم دوتایی حلش کنیم

لیژان دستاش پس زود گفت چیو میخوایی حل کنی من نمیتونم دیگه ادامه نمیتونم باهات ازدواج کنم از اولشم نباید این اتفاق میفتاد

لینگ هه ..بخاطر دینگ یوشی هست

لیژان ..نه رفتی به اون نداره

لینگ هه.. چرا داره من که میدونم

لیژان ..نه اینطور نیست

لینگ هه ..باشه اینطور نیست پس فقط این سوال جواب بده تا حالا شده منو یه بارم که شده دوست داشته باشی

لیژان.. ببین

لینگ هه .‌نمیخوام ببینم لطفا جواب بده

لیژان.. نه من تا حالا دوستت نداشتم

لینگ هه خنده ای کرد گفت میدونستم

لیژان ..پس بیا تمومش کنیم

لینگ هه هیچی نگفت که لیژان دوید و از کنار لینگ هه گذشت رفت

لینگ هه هنوزم سر جاش بود و باورش نمیشد ولی باید قبول می‌کرد که این اتفاق افتاده و تموم شده
دیدگاه ها (۰)

p....69ژان پیش شی چو اومد ازش کمک گرفت برای پیدا کردن خواهرش...

p70شوکای و ییبو وارد یه غار در کوهستان شدند ییبو.. اینجا کجا...

p...67ییبو و ژان تا که رسیدن ییبو گفت من جایی کار دارم باید...

ورق بزنید 😊❤p...66

من عاشق شدمپارت(16)☆☆☆☆☆☆☆☆هه سو:هوفففف امروزم مثل هر روز کا...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط