رمآنمن و توبرآی همیشه

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه

# part : ۲۱

حالا فقط تو مونده بودی و .........
یه گرمایی که توی قلبت احساس میکردی

انگاری که اون گرما ، اون حس سرمای اتاق رو برده بود

هنوزم از تمام اتفاقاتی که افتاده بود شکه شده بودی

و احساس میکردی که داری خواب میبینی ، انگاری که تموم خواب و خیال ها ، رویا ها ، قصه ها ،  زنده شده بودن

واقعی شده بودن ، ولی برای تو غیر قابل توصیغ بودن

روی تخت دراز کشیدی و چشمات سنگین شدن
به خواب عمیقی فرو رفتی و سیاهی مطلق ....

《 ویو صبح 》

پنجره های اتاق باز بود ، و این باعث میشد که نسیم خنک ،
موهات رو به حرکت دربیاره

از خواب بلند شدی  ، به خودت کش و قوسی دادی و از جات بلند شدی .

یکم به دور و اطرافت نگاه کردی و دیدی همچی سر جاشه
به سمت سرویس رفتی و کارهای لازم رو انجام دادی ، در اتاقت رو باز کردی و اومدی بیرون
و دیدی همچی سر روال عادی خودشه

تمام بادیگاردا جلو در بودن ، تمام خدمتکار ها داشتن وظایف خودشونو انجام میدادن و تو هم باید میرفتی تا کارهایی که انجام نداده بودی رو انجام بدی

به سمت آشپزخانه رفتی و ...........



اِدآمه دآرَد ‌.....
دیدگاه ها (۰)

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۲به سمت آشپزخانه رفت...

#رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۳ قهوه رو گذاشتی روی...

رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۲۰ یه قدم به سمت جلو ر...

رُمآن-مَن وَ تو-بَرآیِ هَمیشه# part : ۱۹از سر جات بلند شدی ک...

کیوت ولی خشن پارت ۱۲با صدای گلوله بهوش اومدی و با ترس به اطر...

دختر قمار باز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط