پسر کوچولوی من

پسر کوچولوی من
پارت : ۸


ویو ته :

بردنش تو ی اتاق رفتم داخل کنارش نشسته بودم دستشو گرفتم سرمو گذاشتم رو دستش نمیدونم چیشد که خوابم برد...
با صدای ناله یکی بیدار شدم...
کوک : عاااححححح

ته : کوک ؟ کوک ؟ خوبی ؟ ( بلند شد و نگران )

ته : پرستارررر دکتررررر ( داد )
کوک : عااححح...ا...از...ت عاااححححح

ته : بیب حرف نزن
کوک : ب...بهم...عاحح نگ...و عااحححح بیب !
ته : بخدا اون هیچکارمه بهت قول میدم اون ی دختره هرزس همین
که یهو با صدای سوجین برگشتم
سوجین : هاییی چخبراا ( خنده )
ته : چی میخوای ؟ ( جدی و عصبانی )
سوجین : عامممم معلوم نیست ؟ تورو دیگه
ته : خفه شووو
میخواستم حمله کنم سمتش که کوک دستمو گرفت
سوجین : کی با ماشین بهش زده ؟؟؟
ته : چه زود خبرا میپیچه ( نیشخند )
سوجین : به به میبینم سرد نیستی
ته : ...
سوجین : حرفم جواب نداشت ؟
اومد جلو صورتم سرم پایین انداختم
سوجین : مامان بابات یادت رفته ؟ اینکه چطوری مردن ؟
ته : ...
سوجین : چطوری تو ماشین له شدن ؟
ته : ...
سوجین : فقط تو زنده موندیی
دستام شروع به لرزیدن کرد
چرا...چرا فقط من زنده موندم
چند قطره اشک از چشمم اومد
ته خودتو کنترل کن
جوری تنمو دستم میلرزید که نگم
سوجین : یادت میاد نه ؟ هنوزم میخوای لبخند بزنی ؟ قول داده بودی هیچوقت شاد نباشی نه ؟
ته : بس کن ( اروم و با صدای لرزون )
سوجین : چیشده ؟ هوم ؟
کوک : عنتر...بس ک...ن
سوجین : تو چیزی نگو باشه ؟ ته برای منه خب ؟
کوک : خفه شو ...اون تورو نمیخواد
ته : نگفته بودم یبار دیگه بیای میکشمت ؟
سوجین : من که یروزی تورو شوهر خودم میکنم ( پوزخند )
سوجین : فعلا
ویو کوک :

تا دختره رفت ته افتاد رو زمین شروع به گریه کرد

کوک : ت...ته ؟
ته : ...
ته : نباید...زنده میموندم
کوک : چی داری میگی
ته : تقصیر منه ( گریه )
واسه اولین بار بود داشتم میدیدم تمام بدنش میلرزه و گریه های مردونشو میشنیدم

کوک : عااحح
ته : خوبی ؟
کوک : هوم

فلش بک :
ویو ته :

ته : مامان...بابا بریم خونه عزیز ؟
مامان ته : باشه عزیزم فردا الان نصفه شبه
بابا ته : مادرت راست میگه فردا میریم
ته : باشه
گوشی بابام زنگ خورد
بابای ته : الو ؟شما ؟....چی ؟؟؟
مامان ته : چیشده عزیزم ؟
یهو ی صدای بلند بوقی شنیدم و نور زیاد که بعدش سیاهی...


ته : عاح...مامان ؟...عاحح...بابا ؟
عجیب بود از ماشین بیرون بودم مامان بابام کجان ؟ ی صدایی شنیدم
مرده : هه افرین کارت خوب بود این بچرو چیکار کنیم ؟
ی زن : بچرو ول کن مهم ننه باباش بودن که کشتیم
مرده : باشه
بعد رفتن
بزور بلند شدم که با جنازه مامان بابام روبه رو شدم
ته : ما...ما...با...( گریه شدید )


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

قشنگام حمایت کنید دستم شکست و اینکه درسام زیاد شده برا همین دیر به دیر پارت میزارم ولی باید شرایطو کامل کنید
برای پارت بعد
لایک : ۷
کامنت : ۹
دیدگاه ها (۳۲)

پسر کوچولوی من پارت : ۹ویو ته :چند روز از تصادف کوک میگذره و...

پسر کوچولوی من پارت : ۱۰ویو ته : لوسی : چیییییی ؟ چراغ رو رو...

پسر کوچولوی من پارت : ۷ که دیدم همه وسط خیابون یجامع شدن...ا...

پسر کوچولوی منپارت : ۶ سوجین : واووووواز رو پای تهیونگ پریدم...

پسر کوچولوی من پارت ۴که یهو در صدا خورد...ویو ته : سریع پاشد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط