عشق اغیشته به خون
˙๑) عشق اغیشته به خون(๑˙❥˙๑)
پارت ۱۲۳
جیمین برای هزارمین بار خجالت زده دستی به گردنش کشید و آن تصور ای که مینوشی خیس وارد خونه شد را در ذهنش گذراند ..
جیمین : سرما خوردی ؟
میونشی : خوب که چی آخرش میگیم مهم نیست
جیمین : این تو هستی که میگیمهم نیست من همچین آدمی نیستم
میونشی سرش را کلافه روی مبل گذاشت جیمین دیگر چیزی نگفت و لباس به دست وارد حمام شد .. بعد از عوض کردن لباس موهایش را سشوار کرد و همانند شلخته به سمت میونشی رفت زانو زد
دید خاکستری را روی چهره خشک شده دخترک دوخت
لباس صورتی ولی خشک رنگ مانند کج سفید و چشم های کود افتاده
دستش را سمت پیشانی اش برد و روی سرش گذاشت گرم نبود میونشی آروم پلک از روی هم برداشت و لحظهای چشم تو چشم شدن .. جیمین تند گفت : تب نداری من حس کردمـ..
میونشی : حس ؟ چه حسی .. میشه الکی نگید
جیمین این بار اخم کرد و کلافه گفت : بیخیال میونشی خانم دیگه داری کندش میکنی
میونشی : ببخشید .. واقعا معذرت میخواهم
بلند شد ولی جیمین محکم مچ دستش را گرفت و باعث شد بازم بنشیند و فاصله بین صورت هایشان کم شود جیمین تند نفس کشید
جیمین : بس کن باشه میدونم ناراحت شدی ولی همش معذرت خواهی نکن
میونشی : میگیـ...
جیمین چشم به میونشی ای که میان حرفش سکسکه ای کرد خیره شد .. دخترک از خجالت خرپوفم هم بیرون نمیرفت چه برسه به سکسکه و خجالت آور دستش را روی دهانش گذاشت .. اخم های مرد آروم شد و با لبخند عوض شد
جیمین: چی شد . ؟
میونشی با چشم های ستاره ای مانندش به جیمین نگاه کرد و باز هم پشت سرش سرفه و عطسه جیمین نگران مچ دست زریف دخترک را رها کرد و با نگرانی گفت : بریم بیمارستان ؟
میونشی آروم سری تکون داد : نیازی نیست خوبم تب داشتم ولی قرص خوردم خوب شدم
جیمین ریز خندید سپس با دو انگشت چانه زریف دخترک را گرفت همون دقیقه هق کرد و با چهره کیوت دخترک مواجه شد و با لحن شیطونی گفت : زنم بهم گفت که دوست باشیم منم قبول کردم ولی نه تا این حد از سکسکه ات در برابر من خجالت بکشی
میونشی با چشم های ای که میلرزید از جیمین دزدید و به پایین خیره شد
جیمین : ازت معذرت میخواهم امروز تو شرکت خوابم برده بود و .. خوب نتونستم بیام دنبالت بخاطر من مریض شدی
میونشی نگران نگاهش کرد و آروم گفت : بازم تب کردین
جیمین : آره .. ازش متنفرم..
پارت ۱۲۳
جیمین برای هزارمین بار خجالت زده دستی به گردنش کشید و آن تصور ای که مینوشی خیس وارد خونه شد را در ذهنش گذراند ..
جیمین : سرما خوردی ؟
میونشی : خوب که چی آخرش میگیم مهم نیست
جیمین : این تو هستی که میگیمهم نیست من همچین آدمی نیستم
میونشی سرش را کلافه روی مبل گذاشت جیمین دیگر چیزی نگفت و لباس به دست وارد حمام شد .. بعد از عوض کردن لباس موهایش را سشوار کرد و همانند شلخته به سمت میونشی رفت زانو زد
دید خاکستری را روی چهره خشک شده دخترک دوخت
لباس صورتی ولی خشک رنگ مانند کج سفید و چشم های کود افتاده
دستش را سمت پیشانی اش برد و روی سرش گذاشت گرم نبود میونشی آروم پلک از روی هم برداشت و لحظهای چشم تو چشم شدن .. جیمین تند گفت : تب نداری من حس کردمـ..
میونشی : حس ؟ چه حسی .. میشه الکی نگید
جیمین این بار اخم کرد و کلافه گفت : بیخیال میونشی خانم دیگه داری کندش میکنی
میونشی : ببخشید .. واقعا معذرت میخواهم
بلند شد ولی جیمین محکم مچ دستش را گرفت و باعث شد بازم بنشیند و فاصله بین صورت هایشان کم شود جیمین تند نفس کشید
جیمین : بس کن باشه میدونم ناراحت شدی ولی همش معذرت خواهی نکن
میونشی : میگیـ...
جیمین چشم به میونشی ای که میان حرفش سکسکه ای کرد خیره شد .. دخترک از خجالت خرپوفم هم بیرون نمیرفت چه برسه به سکسکه و خجالت آور دستش را روی دهانش گذاشت .. اخم های مرد آروم شد و با لبخند عوض شد
جیمین: چی شد . ؟
میونشی با چشم های ستاره ای مانندش به جیمین نگاه کرد و باز هم پشت سرش سرفه و عطسه جیمین نگران مچ دست زریف دخترک را رها کرد و با نگرانی گفت : بریم بیمارستان ؟
میونشی آروم سری تکون داد : نیازی نیست خوبم تب داشتم ولی قرص خوردم خوب شدم
جیمین ریز خندید سپس با دو انگشت چانه زریف دخترک را گرفت همون دقیقه هق کرد و با چهره کیوت دخترک مواجه شد و با لحن شیطونی گفت : زنم بهم گفت که دوست باشیم منم قبول کردم ولی نه تا این حد از سکسکه ات در برابر من خجالت بکشی
میونشی با چشم های ای که میلرزید از جیمین دزدید و به پایین خیره شد
جیمین : ازت معذرت میخواهم امروز تو شرکت خوابم برده بود و .. خوب نتونستم بیام دنبالت بخاطر من مریض شدی
میونشی نگران نگاهش کرد و آروم گفت : بازم تب کردین
جیمین : آره .. ازش متنفرم..
- ۳.۸k
- ۱۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط