پارت سوم
پارت سوم
☆قربان...راست میگم باور کنین ...
*خلاصه که با کمر بند سیاه و کبودشکرد *(🗿)
مین: اجوما ..اجومااا
@:بله ارباب
مین : این دختره ازین به بعد خدمتکار شخصیه منه ببرش و امادش من.
☆تو ذهنش* یعنی هنوزم وقت دارم بکشمش .
ویو جلوتر
@:بیا این لباس رو بپوش ، حب بزار بهت بگم باید چیکار کنی ، یه اسلحه توی دامنت هست جا سازش کن و بعد هرروز باید به محموله ها سر بزنی و به ارباب گزارش کنی و اینکه اینجا کسی باهات شوخی نداره .
☆سرمو به نشونه ی تاکید تکون دادم و بلند شدم .
ویو فردا اولین روز کاری
مین : خب بگو
☆قربان نصفشون دزدیده شده
مین: وس تو اینجا چیکار میکنی ها
☆من افراد رو فرستادم
☆با عصبانیت کامل اومد جلو یقمو گرفت و پرتم کرد رو زمین
مین : داری با کی بازی میکنی ها؟
☆قربان مگه من چیکار کردم ؟
مین :میدونی اون محموله ها چقدر واسم مهم بودن .
مین : جانگ سو ... جانگ سووو
جانگ سو : بله قربان
مین : باند رو آماده کن میریم دنبال طعمه.
☆وقتشه *تو ذهنش
مین :صبر کن ، قبلش اینو به صندلی ببند من میرم پیش زیر مینهو
جانگ :بل..له ...قربان
☆لعنتی ...زیر لب*
........
ویو یکم جلوتر
☆تو جیبم چاقو بود غیر از اون اسلحه هم داشتم ، همون اسلحه که اجوما گفته بود توی دامنمه .
☆زیر لب*...عالی شد .
☆با چاقو طناب رو پاره کردم و پاورچین و آروم به دست در رفتم ، توی راه رو یه سرباز بود که سرش اونور بود دقیقا همون جایی که من باید رد میشدم ؛ آروم آروم سعی کردم صدای پام رو در نیارم دقیقا پشت اون بودم وایی چقدر از اینحا هیکل بزرگی داری .
☆تفنگو گذاشتم روی سرش و گفتم :اگه میخوای شلیک نکنم ساکت باش ، هلش دادم و به دیوار کبوندمش دستبند رو دور یکی از دستاش بستم میخواستم اون یکی هم شکار کنم که ......
خوبه؟ ادامه بدم ؟
☆قربان...راست میگم باور کنین ...
*خلاصه که با کمر بند سیاه و کبودشکرد *(🗿)
مین: اجوما ..اجومااا
@:بله ارباب
مین : این دختره ازین به بعد خدمتکار شخصیه منه ببرش و امادش من.
☆تو ذهنش* یعنی هنوزم وقت دارم بکشمش .
ویو جلوتر
@:بیا این لباس رو بپوش ، حب بزار بهت بگم باید چیکار کنی ، یه اسلحه توی دامنت هست جا سازش کن و بعد هرروز باید به محموله ها سر بزنی و به ارباب گزارش کنی و اینکه اینجا کسی باهات شوخی نداره .
☆سرمو به نشونه ی تاکید تکون دادم و بلند شدم .
ویو فردا اولین روز کاری
مین : خب بگو
☆قربان نصفشون دزدیده شده
مین: وس تو اینجا چیکار میکنی ها
☆من افراد رو فرستادم
☆با عصبانیت کامل اومد جلو یقمو گرفت و پرتم کرد رو زمین
مین : داری با کی بازی میکنی ها؟
☆قربان مگه من چیکار کردم ؟
مین :میدونی اون محموله ها چقدر واسم مهم بودن .
مین : جانگ سو ... جانگ سووو
جانگ سو : بله قربان
مین : باند رو آماده کن میریم دنبال طعمه.
☆وقتشه *تو ذهنش
مین :صبر کن ، قبلش اینو به صندلی ببند من میرم پیش زیر مینهو
جانگ :بل..له ...قربان
☆لعنتی ...زیر لب*
........
ویو یکم جلوتر
☆تو جیبم چاقو بود غیر از اون اسلحه هم داشتم ، همون اسلحه که اجوما گفته بود توی دامنمه .
☆زیر لب*...عالی شد .
☆با چاقو طناب رو پاره کردم و پاورچین و آروم به دست در رفتم ، توی راه رو یه سرباز بود که سرش اونور بود دقیقا همون جایی که من باید رد میشدم ؛ آروم آروم سعی کردم صدای پام رو در نیارم دقیقا پشت اون بودم وایی چقدر از اینحا هیکل بزرگی داری .
☆تفنگو گذاشتم روی سرش و گفتم :اگه میخوای شلیک نکنم ساکت باش ، هلش دادم و به دیوار کبوندمش دستبند رو دور یکی از دستاش بستم میخواستم اون یکی هم شکار کنم که ......
خوبه؟ ادامه بدم ؟
- ۳.۰k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط