روزی که هوای گل و میل چمنم بود

روزی که هوای گل و میل چمنم بود
پاییز پُر از وسوسه ی آمدنم بود

من بودم و او بود و دلم غرق خوشی بود
هرجا که خوشی بود همان جا وطنم بود

من ماندم و او رفت و بهم ریخت جهانم
این پر زدنش باعث پرپر زدنم بود

از بوی خوش و باد و دوتا دیده ی بی نور
چیزی که به جا ماند فقط پیرهنم بود

در دایره ی قسمت ما دربدری بود
این دربدری، حاصل عاشق شدنم بود

از ضربه ی جان سوز "تبر" شکوه ندارم
می سوزم از آن "دسته" که از جنس تنم بود

بیهوده مزن در که در این خانه کسی نیست
یک عمر هوای سفر از خویشتنم بود
دیدگاه ها (۱)

ذره ذره آتشم زد، بعد از آن هم دود شدپیکرم خاکستر هر آنچه می‌...

اگر زنی در کار نباشد عشقی هم در کار نیست!شکسپیر و حافظ و روم...

میدونیآدمها دو دسته اندآنها که تو را ندارندو آنها که غلط میک...

زن های زیباذهن و چشم های یک مرد را تسخیر میکنندزن های عاقلقل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط