پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو

پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار ، در این پنجره با تو

از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا، ای همه خواسته ها تو

دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو

پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا ، هرچه صدا ، هرچه صدا تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه ، که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو

پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟


#محمدعلی_بهمنی
دیدگاه ها (۳)

مباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیستبه این صحرا که من می آی...

ﺗﺎ ﺗﻮﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻳﺎﺭﻣﺸﻮ ! ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﺭ ﻣﻜﻦ ﻟﻮﺗﻰ ﺑﺎﺯﺍ...

پنجره وا میکنم بر رویِ تو، مثلِ باران سبزه را تر کرده ایاز ف...

صدایت جانِ جانِ "جانِ جان" استکه "راز دل" در این هستی نهان ا...

مرگ

#سناریو⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑⭑دازای: چند روزی از شروع مدارس می...

Dark Blood p۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط